Saturday 15 June 2013

تلنگری که چنتائی از این خاطره ها رو واسه بعداً کنار گذشته بود

راسش تلنگر از چند وقتی پیش چنتائی یاداشت جمع کرده بود و بعد از کلی وقت به فکر یه گرد گیری از اینجا افتاده بود. بگذریم که توی اون یاداشتا  فقط  چنتائی خاطره نوشته بود, ولی از همون موقع که  یه حرکت جدیدی زیر پوست شهر شروع شده بود, اون هم حرفائی  واسه درمیون گذشتنش توی یه جمع بی ریا واسش پیدا شده بود .
میدونی پیـشش توی اصالت این ماجرایی که امروز گذشته بود و خیلی هم  گفته شده بود و خیلی بیشتر از اینا هم گفتنی شده بود که اصلاً هیچگونه حرفی نبود ؛ ولی واسه اون اینجوری ماجرا به آسونی آغاز شده بود که از چند وقت پیشی که  اتفاقاتی افتاده  بود و تو خبرها از اسم مملکتش واسه راه افتادن رنگ و رنگ بازی و شعار دادن  سر کوچه  بدون بندبازی دوباره پر شده بود, با  تعجب هرچه تمامتر یه دعوت نامه هم از طرف خود آقاشون به اسم تلنگر ساختار شکن واسه مداخله در امور جاری مملکت صادر شده بود. میدونی تلنگرهم که آدم دل رحمی شده بود و از قبل هم میدونس که دست رد به سینهً هیچ کسی زدنی نبود , پس با یه فتوکپی از یه شناسنامهٌ المثنی به خیل مداخله کنندگان توی این همایش پیوسته بود .
میدونی از همون موقع با خودش حس کرده بود که چه چیز راحتی بود , وقتی که ازهمدلی توی راه افتادن توی یه راه جدیدی با هم قطاراش حرف زده بود ؛ آخه فکر میکرد که با  کلی سختی که واسه سبز موندنش تا حالا کشیده شده بود, العانه یه جورای دیگه بنفش هم از خاک در امده بود. همون بنفشی که خون سرخ ریخته شدهً روی اسفالت خیابونا هنوزاز یادش نرفته بود. 
با خودش میگفت : آره بابا جنبش سبزحقش پیروزی بود , چون حق ندا و سهراب و کلی شهید دیگه هم از خاطره ها که رفتنی نبود. 
خلاصه که ایندفعه غم وشادی واسش با هم قاطی نشده بود , چون میدونس که یه دستاورد به یاد موندنی به عاقبت این مملکت اضافه شده بود , که البته به دست یکی از بچه های همین محله بنا شده بود.
همونی که زیر تابلوی توقف  ممنوع  توی پیچ تاریخ  سر خیابونشون آروم وایساده بود.
با همهً ای این حرفا تلنگرمتوجه شده بود که یه کمی صبر و حوصله ً بیشتر هم از حالا لازمتر شده بود, بخاطرهمین چنتائی از این خاطره ها رو واسه یه کمی بعدهم  کنار گذشته بود .   
  
   

Friday 14 December 2012

تلنگری که اشک آلود غرور شده بود

خیلی وقت بود که تلنگر دستش به مدادش نیفتاده بود ولی  بخاطر این نبود که  از روی  بیخیالی ساکت  نشسته بود . سرو صدا توی  خیلی جاها بلندتر شده بود و  خیلی چیزا هم  به هم تاب خورده بود , خیلی وقتا هم که دیگه حرفی واسه گفتن نمونده بود. ولی بعد از اشک آلود شدنش به یاد ستارچنتائی حرف واسه درد و دل کردن به یادش افتاده بود.
 بیچاره تلنگر با خودش فکر میکرد که چرا اینهمه تاریخ فاجعه واسه کسی  که دیگه  به لطمه خوردن عادت کرده بود  جلو چیشاش اتفاق افتاده بود. میدونی  فکر میکرد که رفتار همه پراکنده نشده بود و راه همه هم از همیدگه جدا نشده بود, فقط  طرز تنفس واسه اظهار رضایتمون یه کمی فرق پیدا کرده بود و دراین حال چه شکلی گفتن این موضوع  با یه مسجد برو قائم به همه چی بد جوری توی ذهنش  گره خورده بود . البته به فکر تبلوربدویت ماًثر که توی فرهنگ معاصر پیدا شده بود که  نبود , ولی رسم  ضجه زدن وسط  یه آبادی به خاطر این اتفاق و نسخش توی فرهنگ مبارزه  واسش یه سوالی  به جا گذشته بود ؛ که چرا یکی همیشه به حقانیت با جیغ و یکی دیگه با داد به نون و آبش رسیده بود.
راسش گفتنش خیلی هم واسش  آسون نبود ولی توی اعلام  مدام عاشورا با رمز خون و بجا موندن زخم عمیق به اسم ثبت یه راه خوبی واسه دادن جون, هیچ چیز  هیجان انگیزی رو هیچ جوری  پیدا نکرده بود و به این فکر افتاده بود که ادامه این روش واسه چه کسی و تا کی اثر خوبی از خودش باقی گذاشته بود , توی این خیال هم با اجبار رفتن به راه دوباره همه جوری بهش راحت  نگذشته بود. چون هنوز به اسم ستار که رسیده بود؛ واسه روزگاری که بهشون گذشته  بود , بد جوری دلش چنگولی بود,  ولی مغرور از اینکه میدید از این به بعد اسم  ستار و خواهر و مادرش با غرور تو دل خیلیا  نشسته بود, پیدا شدن حد اقل راهی واسه  فریاد صلح  رو  به  شهامت یه پیره زن مدیون شده بود .
 آخر کاری هم اینجوری با خودش فکر کرده بود , که چرا از این همه تلخی و اشک توی  یه وبلاگ طنز حرف زده بود.      

Monday 12 December 2011

تلنگری که فهمیده بود چرا نگارهً پنجهزار ساله با ضرب پتک منهدم شده بود


یه چند روزی بود که یاداشت کردنیا زیاد شده بود ولی یکی از این آخریش که توسط یه مستند ساز جدا شده از تفکر یکسویهً رژیم صادر شده بود خیلی معمولی یه دل و دماغ جدیدی به وجود اورده بود و به خاطر همین تلنگر دوباره یاد قلم و کاغذش واسه درد و دل کردن با چنتا آدم با حال افتاده بود و خیلی خودمونی در مورد این موضوع اینجوری با خودش فکر کرده بود , که این  بابا چه آدم خوشفکر و شجاعی به نظر رسید بود ؛ یا یادش امده بود که  چند وقت پیش هم گفتن کلمات سر و چاه مستراب از طرف همین آقا به صورت احترام آمیزی باعث افتخارش شده بود و میدونست که شکنجه کردن تلاش واسه خفه کردن یه فرد همیشه انقلابی هم به گذشتهً هیچ کس هیچ ارتباطی پیدا نکرده بود و اصلاً هر کی صریحاً حرف از درد و دل مردم زده بود به همه گوارا امده بود و بخاطر همین خریدارش توی مردم بیشتر شده بود و الزاماً هر کی هم که حرف حساب زده بود مثل تلنگر آدم حسابی حساب نشده بود. ولی با زیاد شدن این جور مطالب همین جاها شاهد بیشتر شدن تاثیر نکات مثبت توی گوشه هائی از همین فضا شده بود و به همین وسیله بنظرش میرسید که یه نوع استقامت مستمر توی اندام جنبش مستتر شده بود.

بگذریم همه گفته ها حاکی از به وجود امدن یه وظعیتی مثل سنگ ریزهً محبوس شدهً داخل ساعت شنی توی یه هوای غبارآلود واسه مردم شده بود , چون با اینکه حد وقوع انقلابات شفاهی تا روسیهً تازاری هم رسیده بود ولی هنوز توی یه کشور اسلامی موقع گفتن یه حرف حساب مجازات زندان و شکنجه در خفا یا در به در شدن به انتظارت نشسته بود حالا چرا در نظر حکام اسلامی عقل مردم کشورشون با یه سوسک برابری کرده بود و دامنهً عملیات این حکام با حرکات طالبانی به انهدام عرصه های فرهنگی منجر شده بود مطلبی بود که واسه درک مبحث ادیان عطیق به تلنگر هیچ کمکی نکرده بود .

میدونی این مطلب وقتی بنظر تلنگر رسیده بود که هی از طرف بچه های سبزی پاک کن به آقایون فقها نامه نوشته شده بود ولی هیچکس نفهمیده بود که چرا از طرف مراجع محترم تا حالا هیچ اثر مثبتی در نوع موجودتشون دریافت نشده بود و با همین استدلال فکر میکرد که چرا از قدیم یه عالم بی عمل آدم خیلی سخیفی بنظر رسیده بود. البته تلنگر با گفتن این مطالب هیچ منظوری واسه بی اعتنائی به استحکامات عقیدتی توی جوامع غیر مترقی نداشته بود ولی حالا چرا حد فاصل احترام به یه روش عمومی واسه تفکر با مرزهای دونستن حقیقت توسط همین آقایون بسته شده بود مثل یه چیزی بود که درد دل کردن درموردش درعموم مردم ممنوع شده بود یا مثلاً هر چند که ناهنجاری قوانین عهد قدیم با مواضع حقوق بشر به همه اثبات شده بود چرا گفته گو در این مبحث حتی در مجمع بین الملی هم مشروط شده بود. خلاصه که با رجوع به همین مطالب تلنگر فکر میکرد که فهمیده چرا سنگ نگاره های 5000 ساله یا گرز شاهپور دوم با ضرب پتک همین علما منحدم شده بود.

Sunday 4 December 2011

یکی با خودش میگفت بچه ها این همه قرار مدار سر صلح سبز و ادامهً حرکت گاندی یا ماندلا همی بود ؟

تلنگر اصلاً حواسش نبود که یادش به مدادش افتاده بود و هولکی هم یه چیزه جدیدی واسه درد و دل کردن با یکی از خودمونیا پیدا نکرده بود, ایندفعه اینجوری با خودش فکر میکرد که اگه جنگ و محاصرهً نظامی و دیپلوماسی کلنگی به سرانجام میراث داران ایندهً جمهوری اسلامی قرار گذاشته شده بود ؛ دیگه چه آشی با پول نفت واسه این مملکت که پخته نشده بود. با خودش میگفت بچه ها این همه قرار مدار سر صلح سبز و ادامهً حرکت گاندی یا ماندلا همی بود ؟


چون بنظرش ایندفعه خطر جنگ و خرابه سازی دوباره از یه مملکت با کرکری خوندن سپاه با بقیهً دنیا چیزی شبیه یه شوخی نبود و توی این خاک پاشوندن ممتد و ترقه در شدن توی این شرایط کلاه بدی سر جنبش سبز افتاده بود, یا اینجوری میگفت که بزرگترین بازنده نهایتاً خود آزادی بود؛ البته همش هم سر قضیهً افتضاحی که بسیج جدیداً جلو همه دراورده بود که نبود؛ ولی این که همین موضوع باعث مفتخر شدن ایران به کسب رتبه اول بی تربیتی در جهان شده بود دیگه یه چیزه دیگه بود , آخه میدونی این قضیه حملهً به اسباب و خونهً یه غریبی تو مملکتت توی محافل بین المللی به این شکل معنی شده بود که مثل اینکه یه کسی توی مرده شورخونه واسه دق و دل خالی کردن خودش کون مردهً مردم گذاشته بود.


ولی حالا چرا این حرکات که همه کفتن با هیچ قانون و فرهنگی تو دنیا جور در نیومده بود با تظاهرات و نوحه خوانی واسه امام حسین توی ماه حرام خدا به شکل اعتراض دانشجویئ برگزار شده بود یه مساله ائی بود که یه کم تو عقل تلنگر پیچ خورده بود. یعنی میگفت اینا تحت تاثر منابع فرهنگی بجا مونده از دوران طلائی امام صورت گرفته بود یا مشکل سر ترویج تفکر قیام خرکی یه آیت اله برعلیه ُقل چماق دوران از قدیم اتفاق افتاده بود.


خلاصه که بخاطر هرچی که بود تلنگر فکر میکرد اینا همه با تاریخ وفرهنگ یه مردمی کجا تصادم پیدا کرده بود یا ساده نبودن این جریان چه ربطی به رهبری عواطف اجتمایی توسط عقاید عهدعطیق پیدا کرده بود.یا اصلاً حالا اگه یکی تو مملکت بگه که من جنگ دوست ندارم چرا زندانی شدنش حتمی شده بود !

Tuesday 29 November 2011

تلنگری که به فکر خواهش واسه یه سر و صدای هماهنگی توی اپزسیون فرهیخته ضد تهاجم طلبی افتاده بود.

خدمونیم یه دولتی با نظامش دوباره قاطی پاتی با حرکات احمدی نژادی متولد و متحول  شده بود و یه بمبی هم یه گوشه ائی از دنیا با حضور پدر پاسدارش و چنتائی از دانشمندان ارتش بالیستک ولایت مفنجر شد بود, ولی تلنگر هنوز حوس دست زدن به مداش نکرده بود چون یه جورائی از بنتیجه نرسیدن کنگره ملی یا از بلند نبودن سر و صدا ش با خودش دلخوری پیداکرده بود و حوصلهً  درد و دل کردن با کسی پیدا نکرده بود .
 ولی حالا که یه چیزی جدیدی پیش امده بود که حتی بر طبق عادت دیرینه و بلیغ باستانی واسه همه    بصورت تحمیلی بودنش تبدیل شده ه بود, چون دیروز یکی از قدیمیترین صاحبان سیاستهای جهانی جدیداً در وسط  چهاراه پایتخت یه مملکت اسلامی دوباره دچار بروز التهبات خودجوش و آبرو ریزی کردن  به سبک حیدری با  کلوخ و کوکتل ملوتف جلو دوربین تلوزیون شده بود و جهان و سازمان ملل هم به اتفاق و خیلی سریع پشت سرهم اعلامیه ائی پر از سر و صداهای دیپلماماتیک در کرده بود تا  تلنگر با توجه به  این  که  میدونست دیگه حمایت از مخالفت با جنگ یا حمله به سفارت یه کشور بیگانه  احتیاجی به شروع کردن به سازگار شدن با روش مبارزهً مدنی پیدا نکرده بود به فکر خواهش کردن از یه کسی واسه یه جور اتحادی یا یه گردهمائی یا سر و صدای هماهنگی توی اپزسیون فرهیخته ضد تهاجم طلبی افتاده بود.

بگذریم که تلنگر یادش امده بود که اثار به جا مونده از قطع ارتباط یه نسلی با تاریخ و تمدن از پیدا شدن سر و کلهً یه فقیهی تفنگ  بدستی توی نماز جمعه سرعت پیشه کرده بود ولی با خودش فکر میکرد چرا به اسم امام حسین  که طفلکی از دست ظلم یه موقعی یه جائی دیگه کشته شده بود یه مملکت دیگه  دچار این همه انهدام تدریجی و ناگهانی با هم دیگه درآمیخته شده بود یا چرا مبانی اعتقادی هدف مبارزه اون مرحوم به یه منطقهً جغرافیائی دیکه هنوز با مفهوم سالم عملی منتقل نشده بود . چی بگه تلنگر که با خودش فکر میکرد چرا حالا راهپیمائی برعلیه جنگ و خونریزی توی یه  فرهنگ  با عظمتی با همین تعابیر یا حکم و فتوای یکی از لحاظ شرعی حروم شده بود

Thursday 15 September 2011

تلنگری که واسش توجیه عدالت و فقاهت با یه دیکتاتور مطلقه چیز غیر باوری شده بود

راسش چند روز قبل از این روزائی که وضع دیکتاتورا با همدیگه هی پشت سرهم با کله از مطلقه بودن یکی یکی به ساقط شدن و محاکمه و دربدری رسیده بود , تلنگر بیاد درد دل کردن و مداد خودش توی یه گوشه ائی از این دنیا افتاده بود ؛ ولی حالا چون فکر میکرد دیگه سر از رمز ثبات این نظام خون ریز جنگجوی انقلابی کهنه کار اسلامی توی ای موقعیت با این همه بگیرو ببند توی منطقه در اُورده بود اینجوری کارش به خط خطی کردن کاغذ و گفتن یه جور بدیهیات وسط یه جمع خودمونی و بی ریاء کشیده شده بود. حالا بگذریم که اصلاً مبحث تاریخ پیدایش درک جدید انسان به عنوان یه موجود ناچیز و حقیر جلو خداوند جایئ واسه گفتگوی تلنگری با شما بجا نذاشته بود ولی بعد از کذشتن کلی وقت از بدویت و رسیدن به عصر تکامل دیگه حقیر شمردن عقل یه ملت توی توجیه ولایت و عدالت و فقاهت با یه دیکتاتور مطلقه واسش چیز غیر باوری شده بود .

اگه دروغ نگم توی همین تخیلات زودی یادش به چطور مسلط شدن این بندگان مبارز با عقل وادراک و علوم و شکل لطمه زدنش به وجدان انسان و خطر ناک بودن این نوع حرکت بسمت طرز تفکر بچه کوچیکا افتاده بود؛. آخه فکر میکرد که چی جوری شده که هنوز توی هزارهً سوم وسیلهً هدایت تحرکات حواس ماورالطبعهً کلی آدم به دست همون موجود در رفته از بهشت سالهای پیش از میلاد افتاده بود , یا حتی از یاد همدستی تمامی حضرات علما و مراجع متشکل شده از ولایت مطلقه فقیح واسه مبارزهً غیر پنهون و سیستماتیک با عقل و شعور و هنر حتی تو تاریخ و آینده هم چیشاش به شکل فجیعی از تعجب ورقمبیده بود, یا اصلاً چرا یه ایدئولوژیه بخصوص توی یه حکومت نظامی پرشده ازدستورات و معنویات بجا مونده از عهد عطیق باعث مطرح شدن تمام تطورات اقتصادی فقط یه قشر کم و بخصوصی از مردم شده بود یا چطوری با همین روش یه وسیله ائی واسه معمولی شدن دعای نماز صبح باباش واسه گرفتن جون همهً دشمنان اسلام شده بود, خلاصه که با همهً این تفکرات یادش امد که چرا همهً اینا با کلی چیزای دیگه باعث ثبات یه دیکتاتوری روی مبانی اعتقاد خودش و خونوادش شده بود . با همهً این احوال میفهمید که همه میدونن که این جریان یه امر غیر معمولی یا اتفاقی نبود و با این نتیجه گیری یه سوال کلی دیگه واسش پیش امده بود که اصلاً اکتشاف این همه معمولیات هیچ ارزشی دیگه وسه گفتنش گذاشته بود !

با همهً این احوال تلنگر فکر میکرد چرا وقتی ظهر عاشورا خیلی رک فحش آبدار نثار بسیجی و هر چی باطوم بدست کرده بود کلی توی بالاترین خوش به حالش شده بود و خیلی هم به همه خوش گذشته بود ولی وقتی حرف ازدرد اصلی و فرهنگ تاب پیدا کرده و سکولاریسم و دمکراسی یا حتی مخالفت با سیاست جنگی غرب توی منطقه زده بود, همه گوششون از حرف زدن در مورد فلسطین و افغانستان و عراق و منابع خشونت پراکنی دینی پر شده بود و یاد خاطرهً یازده سپتامبر هم واسه معتقدان صلح سبز مثل مناسبات دیپلماتیک فقط بشکل یه حرف سر زبونی در امده بود.

Thursday 30 June 2011

تلنگری که از این همه هرج و مرج هاج و واج شده بود

باز یکی بود یکی نبود و بعد از کلی وقت مثل همیشه تلنگر دست به مدادش درد و دل کردنش گرفته بود , آخه میدونی این چند وقت بحث سر سکوتِ خشم و سکون ِکور جا به جا همه جا بین همه رواج پیدا کرده بود, یا شاید ملت سر قضیهً کشدار اختلاف معظم رهبری با جمهور منتخب از راه ثبت دفتری به بهونهً مبارزهً استراتژیک واسه شکاف بیشتر توی صف دشمن به یه جور معطلی خیلی راحت عادت کرده بود.
راسش از موقعی که تلنگر به مثاحبهً بی بی سی با یه پیشکسوت اصلاح طلب سر توجیه بیانات نا موزن شیخ و طلب بخشش از نظام گوش داده بود که از گفتوگو با طیف سنتی اصول گرا از جنس نه خیلی راست و نه خیلی چپ ولی کَُلی ولایت مدارحرف زده بود , منتظر پدیدار شدن یه جن بو داده شده بود که با یه گفتار نا مفهوم وسط برو بچه های سنگ بدست توی خیابون واسه بدست اوردن حس اعتماد به این جمعیت لجبازِ شکست خورده از سیاست اسلامی به التماس افتاده بود و توی همون خیالات با خودش فکر کرده بود که نگه داشتن چنتا صندلی توی مجلس فرمایشی و کلاً بفرموده ارزش این همه ترجیه بندی رو اصلاً واسه چی چی داشت بود, یا اصلاً این چه جور تلاشیه که موجب همسوئی با دانشمند سبزِ سکولارِ جامعه شناس یا اتحاد به همون بچهً کتک خوردهً وسط خیابون انجام شده بود.
خلاصه که توی همون هر کی به هر کی تشدید شده از اشتباه و اختلافات باقیمونده از هستهً گفتمان اصلاحات ما بین سبزا با یه شورای که با لجبازی هر چه بیشتر بی نتیجه و بی دلیل پنهون مونده بود ؛ هنوز به امام جمعهً تفنگ بدستِ عصبانی تر از همیشه سر شامخ تر کردن مقام زن فرصت فحش دادن به دوچرخه و پارچهً گل منگلی داده شده بود یا توی همین اوضاع ازهمهً تریبونای رسمی مملکت از تمام دیکتاتورای دنیا بجز سوریه و ایران شدیداً ولی خیلی وقیحانه اعلام تنفر شده بود و با تمام این وجود حواس مردم از اداره شدن امور مملکتی بدست سپاه و مداخلهً اجنه توی روابط بین الملل یا گم شدن میلیاردی پول نفت به مسائل رواج اوباشگری و تجاوز دست جمعی به ناموس مردم معطوف شده بود و بطور کلی هتک حرمت سی ساله به یه مملکت بوسیلهً قوانین عصر شمشیر یا گم شدن یه نخست وزیر و رئیس مجلسش و براندازی راهپیمائی سکوت و گم شدن اصل ولایت به عنوان طرف اصلی مبارزه همه جا عمیقاً معمولی شده و تلنگر فکر میکرد اینها همه بخاطر تلاش یه قسمتی از جنبش واسه افتخار به تعلق به حلقهً امام یا حتی ترجمهً برعکس شعار نه غزه و نه لبنان یا تبرئه رهبری از مفاسد اقتصادی اتفاق افتاده بود یا اینکه اینا همه فقط یه چنتا موردی بود که اشتباه شده بود یا اگر خط و مشی درست و حسابی توی برنامه بود کلاً این حرکات همسو با منافع چه کسی صورت گرفته بود؟
بلاخره همهً این شرایط و بی خیالی عمومی و سردرگمی توی مبارزهً اینترنتی و تلفات بیشتر جنبش کلی چیزای ناگفتهً دیگه به زندانی بی پناه فشار اورده بود و با گرو نگه داشتن جونش و اعتصاب غذا حداقل به من مدعی ولی گیج از اینهمه بی برنامگی یه تلنگری زده بود و راسش این اشاره دیگه واسه تلنگر خیلی سوزناک شده بود و با همین خیالات بفکر یه راهی واسه التماس به خاموش نکردن آتیش سبز زیر خاکستر و تموم کردن این هرج و مرج افتاده بود و با توجه به اعتراف همه به ناقص و تحمیلی بودن منشور قدیم بفکر طرح یه منشور جدید با کمک برانداز و اصلاح طلب و سلطنت طلب افتاده بود یا مثل دوران گاندی یه شورای همبستگی وسط ما واسه سرحال اوردن ملت توی یه حرکت تازه هم چیزه بدی نبود.

Friday 25 February 2011

تلنگری که به فکر تشکیل یه کمیته واسه رفع نجاست از همه چی افتاده بود

میدونی تلنگر دوست داشت که این دفعه که مدادش دستش افتاده بود اصلاً تماسش با اینترنت خطر ناک ولی با کلی خاصیت مبارزاتی ول شده بود و با همهً این سرو صدا ئی که توی دنیا واسه پایین کشیدن دیکتاتورا راه انداخته بود و این همه کشت و کشتاری که به راه افتاده بود , هیچ ارتباطی اصلاً به هیچ عنوان پیدا نکرده بود.

ولی راستش چند وقتی بود که واسه تلنگر با بچهً کوچهً مصر و کردستان و تونسی , توی سرای آزادی یه جائی همین نزدیکی یه رفاقتی آغاز شده بود , و توی راحتترین جنگ جدید بین الملی سرحق بچهً زابل و کابل و آجر پزی , یه گرد و خاک حسابی به راه افتاده بود . یا شاید درهمون حال این جریانات از اول سر ظلم به بچهً فلسطینی با رسم و راه جدیدش واسه داد و هوار رسیده بود . آخه کل قضیه پیش تلنگر گیر کرده بود به فکر ابزار جدید واسه لمس یه نوع دمکراسی توی همه اقشار رسیده بود . البته شاید اون موقعه کسی به کسی نبود و کسی هم اصلاً از بغلش دلش رد نشده بود, یا شاید از همون موقع یه رسم جدید دیگه به راه افتاده بود و کسی واسه دفع کسی هیچ جوری هیچ تلاشی نکرده بود و واسه همین کسی چیزی به کنج دلش نگرفته بود و بخاطر همه اینا هیچ چیزی هم به اسم اتفاق تاریخی الان معطل رخ دادنش نمونده بود . جالب اینکه تلنگر واسه ابراز رنگ دلش توی همین خلوتی وسط هر کوچه ائی با یکی از قدیمیا یه عکس یادگاری گرفته بود,

خلاصه که توی وضع که واسه تلنگر پیش امده بود از یه طرف همه چی با گلوله و دود و گاز اشک آور و خشم کثیف یا آژیر آمبلانس و شهید و پلیس خبیث با شدت با همه با هم در حال درگیری افتاده بود , ولی از طرفی هیچ کسی هولکی نبود و هر کسی هم در زدن در خونهً یار رو به درستی یاد گرفته بود . ولی نمیدونم چرا تلنگر یادش امده که توی این اتفاقی که هنوز رخ نداده بود , چرا جای چنتائی آدم معروف مثل گاندی و ماندلا یا حتی خود بودا هم خالی مونده بود؛ و با همین فکر واسه درست کردن یه فایل فیس بوک به نام ننش واسه رهبری راه سبزامیدش حسابی عزمشو جزم کرده بود.

آخه میدونی این روزا هر کسی توی صندوقی که چند وقت پیش توی ویکی لیکس واسه خودش باز کرده بود یه جائی خیلی بارزی ولی به شکلی خیلی قشنگی محفوظ باز گذاشته بود و بخاطر همین جای برملا کردن پخش اخبار دروغ و پرت و پلا از آدمای دغل باز و متقلب توی هر خطه ائی توی این جغرافیا باز مونده بود؛ حالا بگذریم که توی یه مملکتی یه آیت الهی عصبانی و خش خشی , هنور با حس شدید تنفور از همه چی , جای حرف زدن و ابراز عقیده وسه کسی باقی نگذاشته بود , ولی حرف دنیا واسه دلواپسی زیر گوش دیکتاتور افتادنی فقط یه لالائی تکراری بود که واسش از چند مدتی پیش آغاز شده بود, شاهد قضیه هم در رفتن کار از دست خدا و حضرت عباس و افتادنش به دست یارهوشیار و همکلاسیه پر آواز رسیده بود , چون این چند وقتی که نوبت دیدن یکی از هم شهریش با شعار درود و پرهیز از گفتن مرگ بیزاری توی هر کوی و بازار رسیده بود , بقول تئورسین سبز آلود خودش آدمی به سبکی پاکیزه ائی واسه از دست دادن حس فلاکت و رسیدن به درک حقیقت معیوب به افتخار رسیده بود.

ولی تلنگر فکر میکرد که کاشکی این همه حرف زدن یه چیزه عمیق الکی نبود چون بندهً خدا ایندفعه به چیزای دیگه هم به یادش افتاده بود ؛ مثلاً یکی از حرافش که راه افتادن حرکات عجق وجق آنارشیستی در رابطه با برخورد زمخت عوالم مقدسی که توی دنیای کوچلوی بچه مدرسه ائی انجام شده بود , یا تاًثیری که از قبل با قانون اعدام کسی توی مجلس سپردگی که باعث انرجار همه از مرگ و ضجه و کفن پوشی به دست یه دیکتاتور سی ساله انجام شده بود.

بگذریم که تلنگر آخر کار واسه دفاع از حق خودش به فکر تشکیل یه کمیتهً خودمونی واسه رفع نجاست از هر چیزی افتاده بود و هر چند که تشریحش واسه ارتباط سنگ و سگ توی فرهنگ اسلامی یه چیز غیر قابل مذاکره افتاده بود , ولی واسه گفتن این چیزا به باباش با یه تسبیح و جانماز پهن همیشگی هنوزهیچی چاره ائی بنظرش نرسیده بود و حالا که حرف دل تلنگرسرشکاف ونسل و طبقه و سنت وعقیده رسیده بود , واسه گفتن قبل ازهمه واسه پاک کردن یه نکبت همیشگی بنظرش نوبت چطور نگه دشتن بچهً شیخ علی چوپون و مالی آباد بالای سر شاپرکِ خاک سعدی و حافظ و شیراز رسیده بود.

Tuesday 4 January 2011

تلنگری که فکر میکرد سال گذشت باعث افتخار شده بود.

این دفعه تلنگر خیلی هم سراغ یکی بود یکی نبود نرفته بود و بخاطر تبریک سال نو میلادی خیلی هم به بدبختیهای بجا مونده ازخاطرات درخشان دوران کودتا توجهی نکرده بود , ولی سالی که گذشت سالی بود که اتفاقات یه جور جالبی توش افتاده بود , مثلاً از یه طرف اتفاقی مثل زلزلهً سینه ها باعث خندهً همهً مردم دنیا به حکومت اسلامی شده بود و از طرف دیگه همون دنیا به تقبیح و اعتراض نظام کاملاً عادت پیدا کرده بود ؛ ولی توی همون حالت این اتفاقات فقط باعث گریهً مردم سر قبر مدعیون مهدویت نشده بود و گفتن از خون و خونریزی یا بچاپ بچاپ شرعی زیادتر شده بود.

والا خلاصه بگم مثل این که نگاه همه به چنتائی خیره خیره به گناه افتاده بود

ولی نمیدون چرا این وسط تلنگر یادش افتاد که چرا فاجعه خلیج مکزیک با این همه گرفتاری توی وجدان جبش هیچ جای بازتابی نگذاشته بود؛ با همهً این احوال فکر میکرد راسش سالی که گذشت خیلی هم ساله بدی نشده بود , چون هرچی که نبود حداقل باعث جا افتادن یکی دوتا از خواسته ها وسط چنتائی بیشمار الکی که شده بود؛ شاید بخاطر همین تازهگیا طفلکی یهجوری بفکر پیروزی با شکل و شمایل صلح آمیزش افتاده بود؛ آخه تلنگر فکر میکرد که بلاخره چنتائی با جار صلح و داد از بیداد پیدا کرده بود یا مثلاً از صدقهً سر تغییرات فلسفی و فرهنگی و اقتصادی که انجام شده بود شاید یه بهونه ائی به دست کامیون دار و کارگر کارخونه و شاگردرانندهً اتوبوس افتاده بود ولی با اینکه همه میدیدن که گرفتن و نگرفتن شیــخ و میــرهم یه مساله ائی شده بود ؛ و با توجه به تولید اینهمه قهرمان ملی که توی اعتصاب غذا و محکومیت به فکر نکردن بوجود امده بود, هنوز هیچ فکری واسه تشکیل یه سازمانی مثلاً همبستگی مثل اون قدیم قدیما توی هند به نظرش نرسیده بود

ولی جالب اینکه ثمرهً سالی که گذشته از همین الان باعث حیرت همگان شده بود , چون توی سال گذشته به تکمیل یه موجود جدیدی وسط خیابونا واسه سرکوب دوباره کمک شده بود , یه موجودی مثل باشگاه کاراتهً بسیج که توی عملیاتش بچه رو از پیرزن تشخیص نداده بود

والا گفتن اینکه حالا تلنگر چی یادش امده بود خیلی هم واسش کار آسونی نشده بود چون دیگه از دست ذلفقار حضرت علی با این جمعیت حیدریش خسته شده بود یا به همون شکل از وجود تفکر خمینی توی ذهن و کلام سبز لجش گرفته بود, ولی چون چند وقتی بود که یاد حرف ناپلئون افتاده بود, موقع اشتباه دشمش اصلاً کاری بکارش نداشت و مزاحم هیچ کسی هم نشده بود

بگذریم؛ آخر کار تلنگر فکر میکرد که کاشکی سال گذشته احترام همه رو همینجوری نگه داشته بود ولی با همهً این وجود هنوز فکر میکرد توی سالی که گذشت راس راسی گفتن کلمات سر و چاه و مستراب هم باعث افتخار شده بود

Friday 3 December 2010

تلنگری که هنوز صداشو توی گلوش خفه کرده بود

تلنگر چند وقتی بیشتر نبود که از نظرا دور شده بود ولی بیچاره توی این مدت خجالتی پشت پرده خیلی هم بیکار نشنسته بود
خلاصه که از سر صدقهً راه افتادن ارتش سایبری با همون سرباز گمنام امام زمان سر تفاوت بین حق و حقییقت یا حتی سر سربازی واسه صلح یه ملت یه مذاکره و مبادله ائی پیدا کرده بود ؛ اما با اینکه میدید حضرات از ترس پاشون لغزون و خایه هاشون زیر گلوشون چسبیده بود, و با توجه به اینکه هنوز قضیه سر حکم ولایت فقیه ادامه پیدا کرده بود , مسالهً خطر منافع غرب و آینده ایران رو با در رفتن کُلی مدرک آنتیک واسه یه لحظه فراموش کرده بود و به فکر همین فجایع خودمونی بسنده کرده بود

آخه چی بگه تلنگر که همه میدونن چند مدتی بود که حضرات بهشتی سر مسالهً حق زن مُچٍشون زیر پتوی شهوت گرفته شده بود , ولی ّبا همهً این احوال بعد از گذشت این همه مدت هنوز عقلش واسه قطع ارتباط الهی و پولی که از مملکت خراج گرفته میشه به هیچ جا نرسیده بود ؛ آخه چند وقت پیش راس راسی یه قرار داد رسمی واسه حفظ نظام از شر بلایای طبیعی با حوضهً علمیه بسته شده بود, ولی چرا تا حالا عملیات حوضوی طبق قرارداد شامل حفظ دریاجه های از خشک شدن و جنگلا از سوختن نشده دیگه یه چیزه دیگه بود, و با خودش فکر میکرد که حالا خوبه که سر مسالهً گره کور ترافیک و آلودگی هوا به حوضهً نجف رجوع نشده بود

شاید تلنگر بگه اینا که گفتیم که چیزی نبود؛ چون با دیدن اون سردار بسیج که با حریف طلبیدن و رجز خوندنش بوی خون وخونریزی توی مملکت به راه انداخته بود, حیرون از این همه قساوت از دست این امت مواجب بگیر بد جوری غیظش گرفته بود, و حواسش به اشاعهً فرهنگ لات بازی یا چاقو کشی وسط خیابون توسط همین آقا بود, ولی با همهً این احوال متوجه شد بود که بندهً خدا مثل اینکه توی استراتژی حمله مثل همیشه بازم عربی بیخ پیدا کرده بود , چون بعد از اینهمه بگیر و بُکش از مرام و مسلک صلح سبز اصلاً هیچی حالیش نشده بود , با همهً این احوال مسالهً حل شدن چهره پوش اصلی سپاه انشااله بعد از پیروزی از سر ترحم توی ملت واسش یه چیزه حل شده بود
ولی تلنگر با خودش میگفت که قضیهً مجذوب شدن در ولایت با کلی پول نفت یه چیزی بود ولی اسرار حکایت پیدا کردن رهبر معظم بعدی با تناسبش با این تقدس موجود دیگه یه چیزه خیلی جالبی بود ؛ هر چند که از دیدن این همه درایت در رهبری کردن مدبرانهً یه کشور تعطیل, پاشو از خنده با چنتا از بچه ها محکم به زمین زده بود

حالا بگذریم که در همین حال با فکر کردن به مصیبت آداب شهید شدن واسه حافظت از معصوم , یا نماز خوندن هر روز باباش پشت سر یکی با لباس همون مشکوک , اشک تو چشاش حلقه زده بود ؛ ولی در همون حال هنوز توی گفتن تناقض فرهنگ از بین بردن شرافت واسه مقدس موندن ارواح قدیم , یا اعتقاد به تقیه اهل زهد بعد از دعای صبح صداشو توی گلوش خفه کرده بود

Tuesday 30 March 2010

تلنگری که چشم به راه گره خوردن سبزا توی سیزده بدر واسه بدر کردن نحسیه امام سیزدهم نشسته بود

باز هم تلنگر یه گوشه ائی پیدا کرده بود و با کاغذ زیر دستش درد دل کردنش گرفته بود و این وسطا توی مرور خاطراتش یادش به همون جریانی به جا مونده از قدیم افتاده بود
آره ؛ یاد همون چیزائی که همه میدونستن ولی باز هم جزو نا گفته ها باقی مونده بود
یاد یه چیزائی که خیلی واضح مثل بختک به سر در تاریخ یه مملکت جسبیده بود, ولی بخاطر سیاست بخرج دادن واسه چند نفری تا حالا فقط چیزائی کمی ازش گفته شده بود ؛ مثلاً این وسطا یادش به رفیقش میر حسین توی زمان صدور حکم تشکیل قبرستون خاوران افتاده بود ؛ یاد همون زمانی که رئیس مجلسش حالا جزو دار و دستهً یکی از خودمونیا توی قافلهً سبزا قرار گرفته بود
خوب دیگه به قول شاملو حافظهً تاریخیه ما یکمی ناقص الخلقه از آب در اُمده بود و یه جنایتی هم مثل کهریزک با ذکر مثال بالا بعد از چند وقتی دوباره بدست کسی دیگه اتفاق افتاده بود ولی ایندفعه کسی واسه لاپوشی کردن کل قضیه تلاشی نکرده بود
شاید اوضاع چند قرنی بود که اینجوری با لگد مال کردن حق یه ملتی ادامه پیدا کرده بود و شلم شوربای پنهون موندن هویت این قضایا از چند وقتی پیش سینه به سینه بهش انتقال پیدا کرده بود, ولی بنظر میرسید که زورکی نفهمیدنش دیگه واسه کسی خیلی هم معمولی نبود ؛ و بخاطر همین از موقعه ائی که وسط یه فرهنگ اسلامی واسه صلوات فرستادن به روح رفتهً کسی از شعار سیاسی استفاده شده بود , تلنگر یادش به اجین شدن یه جور مرام سیاسی با خونش توی سکولاریسم عشیره ائش افتاده بود
خلاصه که چیزایه عجیب غریب زیادی واسش اتفاق افتاده بود که البته دیگه خیلی هم واسه کسی چیزه قابل توجهی نبود؛ چون قبول داشتن یه فلسفهً قدیمی با بهره گرفتن از تمامی ابزار تکفیر و تهدید دیگه به صورت زورکی واسه هیچ کس یه چیزه قابل پذیرشی نبود؛ یا مثلاً نقش مغایرت ایدوئولوژی حجتیه با لیبراریسم اقتصادی واسه همه از همون ابتدا یه چیزه بدیهی بود ولی درعوضش جدیداً قبول نداشتن تاثیرمنفی تفکری مثل مولا خمینی از اول تا حالا بین برو بچه های سبز یه چیز غیر طبیعی بود ؛ که البته این چیزا با چیزایه جالبی که جدیداً اتفاق افتاده بود خیلی هم قابل مقایسه نبود.
مثلاً اولین حرکت مشکوک وسط ما از طرف کسی یه جای عوضی روی پاشنهً سیاسی اسرائیل صورت گرفته بود و در جوابش با بیانیهً سبز مردمی از طرف یه ننهً داغدیده روبرو شده بود و صدورش هم به یه صورتی قابل پذیرش عموم قرارگرفته بود ولی با یاد این موضوع و ارتباط تلاش سپاه واسه رسیدن به قدرت هسته ائی و دور زدن منافع غرب بالای سر جنبش سبز واسه همه یه چیزه قابل برسی بود , که البته این موارد در ارتباط با قاب گرفتن عکس امام سر سفرهً هفت سین کسی نبود ولی تضادش با فرستادن پیام تسلیت به مناسبت فوت مادر یه خونوادهً روحانی رانده شده از طرف امام یه چیزه غریبی بود؛ حالا بگذریم که این حرکات در عین حال دریا نوردی با قایق یا کشتی شکسته توی هوای توفانی حکومت اسلامی صورت گرفته بود
با همهً این حرفا توی این اوضاع صریح شدن افکار بچه ها برا پیدا کردن یه علمی واسه چرخوندن چرخ مملکتشون بجز قوانین الاهی یه چیزه قشنگی شده بود و تلنگرهم با جا افتادن مبارزه منفی میون همه چشم به راه گره خوردن سبزا توی سیزده بدر واسه بدر کردن نحسیه امام سیزدهم از فرهنگ آب و خاکش نشسته بود.

Saturday 20 March 2010

تلنگری که با یه امیدی سر سفرهً سال نو نشسته بود

ایندفعه که تلنگر مدادش بدستش افتاده بود چیزائی مثل خون ریخته شدهً سال گذشته روی اسفالت یادش امده بود و باز هم از فکر تیکه پاره شدن بچهً مردم زیر شکنجه اشکش در امده بود یا فکرش از زندونی موندن همقطارش یه گوشه ائی همینجوری پریشون مونده بود و از همه بیشتر یاد اون بچهً پا پتی که آدامس میفروخت بد جوری به دلش خنج انداخته بود , ولی با همهً این حرفا مثل اینکه توی یه گوشه ائی از خاطرش یه ستاره سبز بهش چشمک زده بود چون دیگه همه دیده بودن که یه راه و رسم جدیدی واسه زندگی پیدا شده بود و همه چی با یه حال و هوایه تازه عوض شده بود
آخه یه چشمه ائی وسط این سبزه زار پدیدار شده بود که دیگه هر کسی که سراغش رفته بود با معرفت از سر چشمه برگشته بود و واسه پیدا کردن یارش توی مجادله و اختلاف نظر گُل صفا رو جلوی دماغ آدم عصبانی گرفته بود یا توی ترکه بازی یه بسیجی ُقل چماق روش مبارزشو با صبر پیشه کرده بود و واسه از رو بردن یه عقل کلی با حکم مذهبی فقط بلند بلند به ریش حاکم شرع خندیده بود یا همهً توانشو واشه تقصیر کار نشون دادن یکی دیگه بکار نگرفته بود و اشتباهشو با در میون گذشتنش با همه خیلی خوب تصحیح کرده بود و همه فهمیده بودن که همهً اینا باعث گره خوردن همه جوری دستی به همدیگه شده شده بود و بخاطر همین کندن شدن قال ظلم هم , همه جوری نزدیکتر شده بود
خلاصه که تلنگر نمی دونست که سالی که گذشت ساله خوبی بود یا سال بدی بود ولی با یه امیدی سر سفرهً سال نو نشسته بود چون میدونست که واسه رسیدن به روز خوشی , اینهمه سختی کشیدن بی نتیجه نبود

Tuesday 9 March 2010

تلنگر چهارچشمی منتظر نوروز با طبیعت سبزش مونده بود

ایندفه که تلنگر مدادشو دستش گرفته بود نه از این بری بود نه از اون بری بود و نه دیگه حتی در به در هر کی به هر کی بود, و شاید فقط بخاطر حرف زدن با یکی دیگه بهانش یکی بود یکی نبود شده بود .

آخه میدونی چند وقتی بود که خجالت و تعارف رو کنار گذشته بود و مثل همه هر جوری که دلش خواسته بود وسط همه چی تنگیده بود , و از مسایل روزمره یا حال و روزش توی حکومت اسلامی زیاد حرف زده بود, حتی پنا ه بر خدا سر مواضعش توی مسایل فرا منطقه ائی هم کوتاه نیومده بود , یا مثلاً زبونم لال فکر میکرد اصل کشف همه گیر شدن جنبش سبز در عصهً جهانی و تاثیرش توی تحولات منطقه ائی به دست خودش تنها انجام شده بود ؛ و همهً اینا بخاطر این سرش امده بود که هی توی شبکه های مجازی عَلم کتون پیچ سبز دیده بود, یا حتی توی پخش کردن خبر زندانی شدن یکی دیگه یه شعار انقلابی داده بود, خلاصه که هی پشت سر هم از هرچی که دم دستش افتاده بو.د و هر جوری که دلش خواسته بود هی انتقاد کرده بود ؛ و دغ و دلیشو.با بلغور کردن هر چی به نظرش رسیده جلو همه خالی کرده بود.

ولی میدونی اصلاً توی دعوای دیگرون به هیچ وجهی دخالتی نکرده بود, یا در مورد تلاش واسه حق بقای آدم اولیه با وجود یه سلطنت مدرنی با شیوهً دینی نظامی هم چیزی به نظرش نرسیده بود, چون از چند روز پیش که یه خبری از طرف مردم کردستان عراق که در حال جشن واسه به ثمر رسوندن یه رنگ تازه بودن به گوشش رسیده بود, همینجوری تکلیف تفکر امام با حکم سنگسار یا یه جهاد فرهنگی توی تخیلش سرجاش باقی مونده بود, و با همهً این وجود پا فشاری یه سبز ثمری واسه پاسداری از یه بی راهه هنوز واسش عجیب مونده بود ولی چون سازگاری با یکی دیگه رو به عنوان رمز پیروزی یاد گرفته بود توی این قضیه مثل بقیه سرجاش ساکت مونده بود

خلاصه که چند وقتی بود که هی یاد پول برق مجانی و حجاب اجباری افتاده بود و هی دمی از عدالت و محافل روحانی شنیده بود ؛ ولی توی یاد سنگر و خاکریز فقط حس آدم کشی چندین ساله به امر واجب کفائی به نظرش رسیده بود؛ بخاطر همین یاد گذشته رو یه کناری گذاشته بود و با یاد همرزم قدیمیش به فکرحفظ یه سنگر محکم توی این جنگ نرم افتاده بود؛البته خیلی هم حرفی مهمی هم نزده بود, ولی چون چند وقتی پیش با پشتیبانیه سبزخانوادگی با نشستن حضرت مصلحت نظام بغل دست مقام رهبری مواجه شده بود, ازخودش سوال کرده بود؛ که دیگه اینجوریشو دیده بود؟

بگذریم , بیچاره تلنگر درد و دلش سر قضیهً تشنج فرهنگی بود چون بقول یکی از بچه ها دیگه فرق سکولاریسم اخلاقی یا حزبی بعد از کلی وقت واسش دیدنی شده بود, و درهمین رابطه با پایین امدن بغچهً فمینسم اسلامی از بالای تاقچه یه کمی شنگولتر شده بود, ولی چون رفیقیش از قبل سر از این چیزا بیشتر در آورده بود, حرف زدن در موردشو با تواضع به یکی دیگه واسه ذکرش با هر تناسبی ول کرده بود

ولی خودمونیم توی این حین وبین تاکید کردن حضرت آقا به توقع بیشتر از قوهً قضائیه واسه تنبیه کردن مردم هم بد جوری بهش فشار اورده بود؛ ولی جوابش رو با صبر کردن واسه حل مناقشهً مجلس با رئیس جمهور واسه آینده کنار کذاشته بود؛ آخه میدونست که 30 سال نا سازگاریه اقلیمی با مقدس ترین سیستم اقتصادی یا امنیتی یه چیزه الکی نبود , یا درست کردن یه خرابه هرجائی توی این دنیا بعد از اینهمه جنگ و زد و خورد به این آسونیها هم نبود؛ ولی نمیدونم چرا توی این جریان واسه سرو صدای قاشق زنی یا داریهً حاجی فیروز بجای انفجار ترقه توی آتیش بازیه چند هزار ساله دلش تنگ شده بود؛ در عین حال جای فکر کردن به یه صفای تازه رو با مسایلی مثل ارتباط وضع معیشتیه یه دست پینه بسته با اعتصاب کارگری عوضی گرفته بود, و با یاد توکل به همون دست به فکر یه خونه تکونی اساسی افتاده بود ؛ و با وجود همهً این حرفا چهارچشمی منتظر نوروز با همهً طبیعت سبزش مونده بود

Tuesday 16 February 2010

تلنگری که توی سبزه ها دست به عصا وایساده بود


بازم یکی بود و یکی نبود و مدادی بود و بعد هم تلنگری بود که یه جوری از چند وقتی پیش دلشورهً این مبارزه رو به دلش گرفته بود , چون هرچی باشه خبر دارم که چی تو دلش گذشته بود؛ یا حتی میدونیم بیچاره چی جوری شروع به یاد گرفتن مبارزهً با مرام ضد انسانی کرده بود.
شاید بخاطراینه که مجبور به گرفتن عصا توی دستش میونه یه پایان واسه این دیکتاتوری شده بود .
چون بنظرش رسیده بود که کمی جریان واسش قروقاطی شده بود؛
اینیکه کی میخواد بره چه وقت رفتنی یه چیزی بود ؛ چی جوری میخواد بره کی میخواد بیا یه چیزه دیگه بود
چون رفتن حکومت اسلامی دیگه واسه همه حتمی شده بود ؛ ولی میدونس کنار اومدن بابای کمونیست با میر حسین فقط سر مسایل اعتقادی نبود ؛ یا شاخ و شونه کشیدن سلطنت طلب و جمهوری خواه سر باز نوشت قانون اساسی واسش یه چیزه قدیمی بود.
ولی تلنگر مونده بود و طا کردن با پیغمر سنتیمون که از کشتی گرفتن با حضرت فیل هم مشکلترشده بود.
و حرف زدنش در مورد آیندهً ایران سر اختلاف دوتا کاکو که واسش دیگه قوز بالاقوز شده بود
چون یه جوری هرکی به هرکی شده بود ؛ و هنوز لحاف ملا پس گرفته نشده بود , سرش بین همه دعوا شده بود, یا اصلاً از برخورد بچهً کم حوصله با سکوت و دیدن یه فرصت طلب توی این قافله کفرش گرفته بود
چی بگه تلنگر که اصلاً یکی دیگه راس گفته بود ؛ که همه سبزکی میدونستیم نخواستمون از اول چی چی بود ؛ ولی هچکی یادش نیس قرارمون سر صلح سبز اصلاً چی چی بود .
از یه طرف با شاهنامه به فکر راه انداختن چنتائی هستهً زیر زمینی افتاده بود؛ از یه طرف دیگه برق از کلش با یاد پولی که از ایران پرواز میکرد پریده بود
بیچاره تلنگر دیگه به منمن کردن افتاده بود
با خودش میگفت فکر کن اصلاً
این آخوند بازیا تموم شده بود ؛ یا مثلاً حکومت بعدی همین الان اتفاق افتاده بود؛ وهمونی که همه دوس میداریم واسه اداره کردن شهرمون اجرا شده بود و با یه روش تلنگری وضع زندگی واسه همهمون بهتر شده بود ؛ یاد محلهً کوزه گری و اعتیاد باباش به مسجد رفتن افتاده بود , یاد کاکاش با کاباره و بازار مسگرا وسط نصف شب افتاده بود؛ یا یاد ننش که ازچند وقت پیش یه شاهنشاهی یا امامزاده ائی توی زندگیش اتفاق افتاده بود
ولی یاد خواهرش که دیگه خدا رو هم بنده نبود و معتقد به یه حکومت لائک شده بود؛ اصلاً از جلو چیشش هم رد نشده بود
همش فکر میکرد اصلاً خر در چمن بود , حالا دیگه چی به چی , چیجوری , چیچی شده بود
آخه بیچاره تلنگر چند وقتی کنج خونه منتظر یه همسنگر نشسته بود , ولی وقتی سر بزنگاه که یه فرصت پیدا شده بود, هر کسی ساز خودشو واسه خودش تنها زده بود , و راه خودشو واسه خودش تنها دیده بود.
میدونی وسط فکر کردن یهو یاد یه صلحی توی روح آینده سبز افتاده بود ؛ یا یاد یه خدای نرم و نازکی که روی دنیا بختک نزده بود و به فکر پیدا کردن یه مزیت واسه مبارزه افتاده بود؛ یا اصلاً حرف درب و داغون نکردن همین سنگ نیم بند هم از دهنش در نرفته بود
خلاصه که حالش گرفته بود ولی یاد یاری که از چهار تا خیابون اونطرفتر سر در اورده بود , همه جوری خیالشو راحت کرده بود , و حرفی هم به کسی از نگه داشتن اخلاق 2500 ساله یا پرچم 200ساله نزده بود .
ولی وقتی توی یاد چهار شنبه سوری با ترقه بازی افتاده بود ؛ واسه له نشدن بچه ننه زیر زنجیر تانک , تا خود سیزده بدر توی سبزه ها دست به عصا وایساده بود

Sunday 7 February 2010

فیلم مبارک دهً فجر در آغاز سی و یکمین سالگرد پیروزی اتقلاب اسلامی

دههً مبارک فجر به مناسبت آغاز سی و یکمین سالگرد پیروزی اتقلاب اسلامی در شرایط با شکوهی بعد از بلند شدن سر و صدا در مباحث قیمت خیار و گرجه فرنگی تا تمهیداتی برای از سر گیری مُنُو تکنولوژی در نظام روحانی کشور توسط چندین موش و کرم خاکی , که به وسیلهً یک موشک بالستیکی به فضای ملکوتی خارج از جو زمین فرستاده شده بودند افتتاح شد , و همراه با به حالت آماده باش در آوردن کلیه نیروهای نظامی در سطوح بومی و ملی بخاطر تهدیدات چند بیشمار سبز الکی به انگولک کردن مرکز متمرکز رهبری ادامه یافت تا توطعهً دشمن در نطفه خفه و چشم فتنه از کاسه به سود امت معتقد دراورده شود
به همین مناسبت در جهت شکوفائی در جبهه های نظری و اعتقادی حکومت اسلامی جشنوارهً فیلمی که از قدیم در جریان بود با وضع بسیار فجعتری برگذار شد که در پایان طبق اعلام هیئت داوران این جشنواره فیلم حرامزادگان پدر سوخته ساختهً خود نظام اسلامی کاندید اخذ مقام نخست برای تمامی جوایز این رخداد تاریخی شناخته شد
اسامی برندگان جوایز در بخشهای مختلف به شرح ذیل اعلام شد .
جایزهً چماق برقی در بخش فنی , به بسیج محله بعلت راه اندازی و هدایت مجذوبینی در ولایت با عقب ماندگی های ذهنی اهدا شد .
در بخش هنری این جشنواره جایزهً حقهً وافور به حسین شریعت مداری از روزنامهً کیهان بعلت ابداع سبک نوینی در فحاشی به سکوت تعلق گرفت.
در بخش فرهنگی و الهی , جایزهً سنگ پای نخراشیده به صورت نامتوازنی مابین مستربین فیلسوف از نهاد ریاست جمهوری و آیت آلله بی اهمیت کم حوصله دبیر وقت مجلس خربزه خواران بعلت ترجمهً خارالقاعده ائی از احکام دینی تقسیم شد.
در بخش افکت و صدا گذاری , جایزهً تغار شکسته کشور به اعمهً جمعه بعلت کف زدن ممتد در مراسم اعدام بچه های مردم تقدیم شد.
در بخش مهارت های حرفه ائی تعدادی از جوایز توسط سربازان گم نام امام زمان از روی میز اهدای جوایز این جشنواره به سرقت رفت.
جایزهً اجل معلق مربوط به بخش تصویر و جلوه های ویژه منحصراً از طرف قوهً قضائیه بعلت همکاری در کشت و کشتار و رواج داغ دیدگی دربین مادران مملکت بتصرف در آمد
جایزهً فیلم نامهً اول این رویداد به بخش عقیدتی سپاه به علت سر در گم کردن مبانی اصولی بینش حکومت تعلق گرفت که با مشارکت شاخهً نظامی پاسداران انقلاب اسلامی در کارگردانی این فیلم حایز ربودن جایزه ًممتاز به گروگان گرفتن ارکان حکومت شد
در بخش اهدای نقدی جوایز به تهیه کنندگان این فیلم جایزهً پول نفت بین همه تقسیم شد و هر کس که زور بیشتری داشت مقدار بیشتری در خارج از کشور سپرده گذاری کرد.

لازم بذکر است که بعلت آشفتگی زیاد در احراز سیاستی واحد در مقابل از بین رفتن ترس در قیام سبز برای رویاروئی با دست اندر کاران این جشنواره , اعلام جوایز هنر پیشگان اول تا صدم این جشنواره به بعد از بیست ودوم بهمن به تعلیق افتاد

Sunday 31 January 2010

آجیل مشکل گشا سر قدمگاه سبز

دوباره تلنگر یه گوشهً ِدنجی گیر ُاورده بود و داشت با مدادش بازی میکرد که یادش افتاد مصاعب داره با چه سرعتی از بیخ گوشه دنیا در میره.
مثلاً از سر حکمت خدا ؛ جدید ترین زلزله توی دنیا درست یه جائی میاد که فقیرترین کشور اقیانوسیه با خاک یکسان بشه تا بوسیلهً اون شاید ستا رئیس جمهور آمریکائی بتونن آبرومندانه رخی بعنوانه کمک به بشر به بقیه نشون بدن ؛ ولی بدبختانه از زور مشکلات اقتصادیشون چند هفته طول میکشه تا دستورشروع کردن به ساخت وسازه چنتا چادر سفید واسه فرستادن به چهار قدمیشون یادش بیفته ؛ و در همون حین چون مسالهً مبارزه با تروریسم خیلی از تمام مسائل انسانی در عوالم استراتیژیکی جهانیتر سه سوته یکی از کارمندایه پنتاگون حوس میکنه یه اسکادران آخرین مدل پدافند ضد موشکی واسه آسیب نرسیدن به اموالش توی پهنهً خلیج فارس مستقر بکنه تا هوای همهً کارا فقط دم دست یکی باشه و خطری از طرف مملکت بسر زنون اسلامی متوجهً جامعهً شنگوله سرمایه دار نباشه .
خوب دیگه لابد اینم یه حکمتیه که نقشهً مملکت ما وسط دوتا کشور افتاده که خیلی وقت نیس واسه رواج آسون دمکراسی با فشاره( بی پنجاه و دو) دستکاری شدن ؛ و بخاط همین هم تلنگر دوست نداره که سر از کاره خدا توی موضوعات فرا منطقه ائی در بیاره , تا شاید بیشتر بتونه بیاد دعوایه سی ساله ائی که توی مملکتش افتاده باشه.
جر و بحثی که هرچی پیش میریم با حدت وعزم بیشتر داره بدست هر کسی که کجکی فکر میکنه ُگر میگره؛ و این باعث شده که شاید آقای رئیس جمهور وهمچنین مستر بین دولت عرفانی با دیپلماسیه چپندرقیچی و ادبیات دهن کجی همینجوری خجالت نکشیده در عرصه های ملی و بین المللی باز هم زیر آبی تشریف داشته باشن, و زبونم لال یه وقت به مجلس بدر نخوره مصلحت نظام فرصتی ندن که بعد از بد و بیرا شنیدن از هر ترقه ائی َگلُ گیجتر از همیشه چارهً درست و حسابی واسه محکم کردن پایه ً شل و ول حکومت اسلامی به رهبرش داشته باشه؛ همون رهبر و منادی انقلابی که که چند وقتی هست به دست سپاه گروگان گرفته شده و نتیجه ائی بجز مرتبط موندن بند ناف رژیم مقدس به دم مبارک رئیس خراب کارا به جا نذاشته .
ولی جالب اینه توی این دعوا سر لحاف ملا, بعلت فقر آی کیو مابین تحلیلگرای نظامی که چند وقتی هست اشغال فرهنگ ایران جزو فتوحاتشون قرار گرفته ؛ یه دانشجویه بچه گدا چون زور میزده تا یه چیزه جدیدتری هم بفهمه به دار عدالت آویزون شده ؛ که این باز آه از نهاد هر رنگی از آدما وسط کرهً زمین در ُاورده.
ولی این اشک آلود بودن چشم دنیا از موقعی که آپارتاید اسرائلی هم وجود داشته یه چیزه جدیدی نیس که ملت جنگ زدهً تاریخی بهش خو نداشته باشن , و همه بغیر از تلنگر هم میدونن که تا کی ممکنه طول بکشه که این مجا دله سر و سامونی بگیره و همه چی سبزی ناک توی دنیا مراوده بشه .
پس حالا که وجدانی هم مدتی واسه جا گذاشتن تمیز سنگ صلح قاموس سبز غایل نیسیم ؛ توی بیست و دویه بهمن باشه یا یا توی چهارشنبه سوری؛ نوروز سبز تنها چیزیه که تلنگر به عنوان آجیل مشکل گشا سر مزاره حکومت دروغ یا قمدگاه جدید سبز میزاره

Saturday 23 January 2010

پس چاق سلامتی با شمو تا سکوت بیست دو بهمن

همین که دوباره بعد از چند وقتی مدادی دستم افتاد فهمیدم که تلنگر چند وقتیه که ترشی نخورده و این باعث شده که همون جوری آسون مثل بقیه به مخالفتش با حکومت اسلامی ادامه بده ؛ ولی بعد از اینکه چند روزی پیش یه پیامی تلاپی خورد تخت پیشونی فیس پوکش , یادش افتاده کم کم داره با مبارزه در راه نفوز منفی تفصیرقرآنی در خود قانون اخلاقی هم خو میگیره .
جریان از این قراره که سبزینه یه اعلامیه صادر کرده بود و داشت بین بچه ها پخش میکرد که توش حتی راحت به آدم و حوا ئی که فقط 3000 ساله عمر دارن فحش آنارشیستی میده.
بهتر که یه نگاهی با هم از روش بکنیم بعد بیشتر بهش میخندیم


قتل و تجاوز با الله و اکبر ،،را تا به کی میخواهیم در وطن با خرافات و قوانین ضد انسانی قرآن حمایت کنیم ؟؟؟؟اسلام دین و شریعت قتل و کشتار و تجاوز،،را باید از وطن بیرون راند،،این تنها راه آزادی وطن از اسارت زنجیر قاتلین با آرم ،،،الله،،،میباشد،،هموطن با خوندن قرآن به فارسی و فقط ترجمه خود و دیگران را آگاه کنیم،،که ا گاهی بهـــتـــرین سلاح مبارزه با خرافات شیطانی اسلام و قاتلین و مجریان آن میباشذ
.
رضا قلی جان خال خال پشمی।
...

حالا اینجور اعلامیه ها که داره از هر طرف هی شاطالاپی میخوره پس کلهً ولایت فقیه نشون نمیده که اون زخمی که رهبر مطهر از فشار دشمنش داره هی در موردش جار میزنه به کجاشون داره درد میندازه
شاید ایجوری که شواهد داره نشون میده باید فقط منتظر یه کسی مثل نمایندهً محرمانهً امام زمان باشیم که پا در میونی کنه تا رهبر شعیان جهان از قضیهً به پا خواستن ماتادور های گاو باز هم در حمایت از جنبش زنان سبز خبردار بشه, تا احتمالاً ایشون طبق یه استراتژی قدیمی به فکر یه جای خالی روی سندلیه ایزی جت هم باشن.
شاید هم این حال و هوا داره میگه که یارو از موقعی که شاتاراق خورده توی گوشش داره
لپو لو میره ولی هنوز مشتش به طرف باستانی واسه زخمی کردن بیشترش نشونه رفته
.
بگذریم ... وسط خودمون که تلنگری حرف میزنیم واسه همه معلومه که ایشون دیگه از تخم به بند سبز آویزون مونده و کارش تمومه پس از قبل خیلی هم عرج و قربی بیشتر از رئیس جمهورمون واسه حرف زدن نداره
.
ولی این همه تلاقو تلوق کردن یاد تلنگر انداخت که چند وقتی پیش فحشی فاشیستی به روش کله فولادی از یکی از ناهمشهریاش خورده بود ولی به احترام چنتا پیره زن مسجدرو هنوز جیکشم در نیومده بود.
والو تلنگر طرز حرفزدنش اصلاً مثل مبارزه با بابام نیس , یا حتی از ایکه چنتا پیره مرد جلو مسجد آتشیها آتیش بازی راه انداختن تِـرتِـر بخنده خجالت نمیکشه؛ ولی از وقتی حضرت آیت الله دایناسوریان ریش قرمزی از کشتار معجزه گر انسانی در راه پایداری ناب آبکی در عرصه های ملی هم سخنانی از تلوزیون تلاوت فرمودند عرصه بهش تنگ امده که چرا یه استانی از مملکت باید نمایده ائی مثل ایشون با سوابق زمین خواریء پابرجا یا رویائی مثل به زوزگار نشوندن ننه ها به ببم ببم گفتن داشته باشه.
کسی که خیلی رک رئیس تازه به دوران رسیدهً فدراسیون اسب سواری و تیر اندازی روی بچهً مردم شناخته میشه و واسه حموم خَزینش استخر سر بستهً اول بلوار چمران قروق میشه ؛
ولی طی خاطرهً همون بیانیهً سبزینه اول این چرخونهً کلام میشه یه جوابی به بندهً خدا داد که :
رود کُوپُلم چند وقتی دیگه همون بچهً دروازه شادوی یه تیپائی تو کونت بند بکنه که تشه برق از اون جات دره تا تو هم مثل بزغالهً مشهدی ار ار نکنی.
پس چاق سلامتی با شمو تا سکوت بیست دو بهمن

Tuesday 19 January 2010

بیستُ دوم سبزکی




هنوز هم یکی بود یکی نبود و توی این هرکی به هرکیه جنون هویت آدما محارب شدن واسه همه از جمله تلنگر چیزه خوبی شده بود , چون دیگه اجرای عدالت مسخره بازی توی مملکت به سبک الهی به اوج خودش رسیده بود.
آخه طبق آخرین حواس پرتیه نظام ؛ مجلس یه طرحی هیچ فوریتی واسه رسیدگی به کشته شدن سه نفر توی کهریزک دستش گرفته بود, ولی یه بارگی سند محکومیت بین المللی بر ضد خود رژیم ازش در رفته بود, ولی در همون زمان برخورد قاطع فقط با سی تا از همون ننه های بچه مرده واسه الطیام دل درد گرفتهً رهبر مسلمین جهان بدست نیروی مبتکر انتظامی به اجرا در اُمده بود .
حالا بگذریم که عَلم شنگهً مجلس واسه دخالت توی کار قوهً قضائیه همش بخاطر هدر دادن اسم مهرهً سوخته ائی مثل مرتضوی صورت گرفته بود؛ یا چند وقتی بود که سپاه بخاطر کمک به امام زمان دنباله نخ اینترنتی واسه بیرون کشیدن سبزا از دنیای ارتباطیشون افتاده بود؛ ولی بجاش به دستورهمون ارکان مقتدراسلامی بدبخت ابراهیم یزدی توی بیمارستان واسه اعترف کردن به سیمِ سی سی یو بسته شده بود؛ یا بسیجی که وسط خیابون یه کلاشینکف با سر نیزه دستش گرفته بود و برا مبارزه با هرچی ضد آقاشه دنیا رو با فحش خوهر مادر به نفس کشی طلبیده بود
شاید همهً اینا به بخاطر یاری رساندن بیشتر بدست چلاق دراز موندهً رهبر اتفاق افتاده بود؛ که این روزا با ادا اطوارِی مثل مناظرهً تلوزیونی یا پدیدار شدن یه نشریه باسم همت توی بلوای مطبوعات مادر مرده یه جوری ناقص تراز همیشه به نظر رسیده بود।
با این اوضاع که همه گفتن دیگه بند شلوار رژیم اسلامی از پاش در رفته بود و حتی آقای رئیس جمهور هم اعترافی کرده بود که توی جلد کت شلواریش بی قواره تر از همیشه واسه کمک به جریان فروپاشی رژیم مجبور به وجه وُجه کردن شده بود
یا اصلاً خیلی چیزای دیگه که اتفاق افتاده بود و باعث غیظ یا خندهً همه شده بود

بگذریم شاید هرجفنگی مثل تلنگر از قبل اینو گفته بود که با این همه کارای هچل هفت نخبه های اسلامی همه چی قاطی پاطی واسه یه پیروزی دیگه توی بیستُ دوم سبزکی مهیا شده بود

Monday 28 December 2009

قیامت سبز

هنوز هم یکی بود و یکی نبود , ولی هنوز همه جا هرکی به هرکی بود , ولی حتی همون کسی هم که کمتر توی این باغها بود , فهمیده بود حکومتی که از 30 سال پیش تا حال زورکی بود , توی همین آشورای سبز آلود خودمون که همین دیروزهم بود , بدجوری از ترس به خودش شاشیده بود ।
آخه چیزی بود که دیگه به چشم همه دیده شده بود , که رهبر این حکومت یه چماق برقی هم دستش گرفته بود, یا میدونستن که از همون اول فقط خون از آستین همچین فقیهی چکیده بود , بخاطر همین هم فریاد ابوالفضلشون با ولایت یزیدی مثل یه جیغ قاطی شده بود
ولی توی این ماجرا تلنگر از دست زنجیر یه بسیجی صورتش بیچاره خنجولی شده بود, ولی خیلی هم ناراحت نبود و بی خیال یه گوشه ائی نشنسته بود؛ چون از قدیم شیشهًَ همون کاخ نشینی تازه به دوران رسیده رو نشونه گرفته بود , پس حرفش هم با همونی زده بود که چند وقتی پیش تا حالا فکر کرده بود , با یه قمه یا یه چماق زورش خیلی بیشتراز همه شده بود؛ با همونی که از همون اول هم یه تیر هوائی در کرده بود।
آره دیگه باید بهش می فهموند که کسی که داره گردنشو می پیچونه چه جوری دلش گرفته بود , یا یه کسی هم اینجوری گفته بود ؛ راس راسی به جرم سوسولی توی زنجیر زنی آدم کُشی مسخره بازی بود ؟
یه موقعی یه شرفی بود یا یه خجالتی بود.
حتی وسط همهً لات ها هم یه مرام و مروتی بود !
اصلاً خبر داری که خواهر و مادرت وسط همه ما وآیساده بود!
پس این کس کش بازیا دیگه چه حرکتی بود؟
حالا دیگه اسم شعیهً دوازده امامی فقط یه بهانه بود ,غیر از این هم بود قیافت کمترغیرمعمولی بود ؛ ولی تو که میدونستی دیروز هر بچه ائی توی جیبش یه دوربینی گذاشته بود , اینجوری ریدنت به حکومت اسلام وسط دنیا دیگه چی چی بود ؟
یا چون حواسه همه از احمدی نژاد مستقیم به نایب امام در رفته بود, باز لجه بازی کردی , تیز کلنگ انداختی , ندونستی که میون این همه آدم مجال فرارهم ازت گرفته شده بود!
یا دیدی اون سردار سپاهی که رهبرت اون همه بهش نازیده بود ؛ چطور از ترس تفنگشو سر و ته دستش گرفته بود؟
تو خودت بودی که سواریت کجکی بود , ملت هم بخاطر همین ایینجور قوغا به پا کرده بود
خوب فقط حافظ هم نبود که از قدیم یه اسراری هویدا کرده بود , این هم همش واسه تو درد دلی از روی حس خوشحالی بود ,که توی همین وقت سبزمون که کم کم هم نزدیک بود , یه دیدار به قیامتی هم واست از همین العان آماده بود।

Tuesday 8 December 2009

آخرین گزارشات خبر گذاری ها از حکومت اسلامی ایران

طبق گذارش خبر گذاری ولایت فقیه بسیج محله که طی یکی از حمله های خود با مشت محکمی درب تمام دفاتر سازمان حقوق بشر را مهر و موم کرده بود و در طی همان عملیات عجیب غریب حتی مدال صلح سازمان ملل را که متعلق به یک جارجی و جاسوس همان سازمان بود به تصاحب سپاه اسلام در آورده و دوباره به محل تحصیل بچه های مردم حملهً مقتتدرانه ائی کرد که منجر به رسمیت شناخته شده شدن کم محلی خس و خاشاک در 16 آذر به اسپری فلفل و چماق ناب محمدی به توسط خبر گذاری های مستقل شد
همچنین گذارش خبر گزاری دیگری حاکیست که به همراه این نوسانات خطر شنیده شدن بوق هوائی درآیندهً مطلوب دولت کودتا به علت حملهً صهیونیسم به یکی از سایتهای هسته ائی را محتمل به پیش بینی شناخته و گذارشات تحلیلگران ازاین تحولات عجق وجق را مبنی بر تلاش دشمن بر تجزیهً یک ُاملت سرد دانست که باعث تکذیب وزارت اطلاعات از دخالت اخیر مردم درامور سبزی کاری شد .
لازم به ذکر است که در همین راستا باز رهبر معظم طی طرح شکایتی از ترویج کتک کاری در حیاط مدرسه همهً رسانه های خارجی را به صورت مهلک و چپ اندر قیچی محکوم کردند.
همچنین خبرهائی خوب دیگری حاکی از ناچاری و درماندگی رژیم به دست رسیده که هیچ کس ذکری از آن به عمل نیاوردند .

Sunday 25 October 2009

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود و به خاطر همین یه جریانی جلو چشم همه یه جائی توی همین دنیا در حال ادامه بود , جریانی که ارتکاب بخراب کاری واسش معمولی بود و اطلاع داشتن درست و حسابی هم به صورت سنتی توش حرام شده بود و لاپوش کاری کردن اثار جنایت واسش عادی شده بود , و از بد قضا از یه چند وقت پیش اتفاقی قرعه ائی به خاطر همین به اسم ولایت فقیه افتاده بود , و ولایتش هم قانونی بود ولی چند وقتی بود که از اون مطالبی بود که طبق علاقهً هیچ کسی اتفاق نیفتاده بود ؛ ولی زورکی بود , وبه خاطر همین یه جوری خیلی عادی یه شیشپر تیز دستش گرفته بود, و هر توله سگی که میو میوئی میکرد زخمی کرده بود , و جالب اینه که تلنگر هم به خاطر همین دردش گرفته بود ؛چون خیلی چیزائی بود که هیچ جا نبود ولی اونجا خیلی معمولی بود

یکیش عادت ندشتن به عدالت خوشحلی بود یا یکی دیگش هم شاید جر و دعوای سی ساله ائی که اتفاقاً با دست بوسی به یه مقام دینی شروع شده بود , و البته مقامش هم اونقدر مقدس بود که یادمون بده از قدیم چی چی نجس شده بود , یا بگه چه کسی به حق پنج تن ذلیل شده بود چون زندگی در اعماق قبر فقط مختص به اونجا بین اجنه مرسوم نشده بود ।

ولی باز هم یه چیزائی اونجا بود که هیچ جای دیگه نبود ,
مثلاً اظهارعلاقه به یه عقیدهً دیگه هم به یه شکلی بقیه جاها معمولی شده بود, و حق داشتن یه نوع دونستنی دیگه به شکل اضطراری واسه کسی ممنوع نشده بود , یا به قول محسن توی آواز آخ , تایپ روحی واسه ممنوع کردن شاشیدن ته آب یه چیزه واقعی بود , ولی حروم کردنش به دستور هیچ کسی اتفاق نیفتاده بود و به خاطر فهمیدنش یارو از همون اول هم چیزی بیشتر از بقیه ندونسته بود , یا هرکسی راس راسی جنایت کرده بود توی گوشهً زندان یه جائی کز کرده بود , و کسی هم که فقط حقش رو خواسته بود زیر شکنجه توی یه دخمه ائی لت و پار نشده بود ।

ولی یه چیزائی اونجا فرآوُن بود که هیچ جای دیگه اینجور نبود ,
مثلاً خراب کردن در و دیوار چند هزار ساله توی مرام همه بی تربیتی به بشر حاضر نبود , یا برداشتن کتاب تاریخ از درس بچهً شیش ساله واسه رایج کردن اطاعت محض جزو هیچ کدوم از قوانین بشریت نبود در ضمن حفظ هر باستانی بجز داستان خود حضرت هم حروم نبود و در نتیجه داشتن رفتار چند هزار ساله واسه زور گفتن اصلاً یه چیزه جالبی نبود ।

ولی یه اتفاقاتی جای دیگه افتاده بود که اونجاها هنوز خبری از این چیزا نبود؛
مثلاً تفاوت طرز تفکر داروین با یه آدمی صد سال قدیمیتر از خودش چند وقتی بود که شناخته شده بود, بنا بر این جنک و دعوا واسه فهمیدن زورکی هم از همون چند وقت پیش تموم شده بود , و حتی درخت و ماهی هم حقوقشون واسه زندگی کردن محترم شناخته شده بود , چه برسه به تنبیه کردن کسی با قلوه سنگ به قصد قتل به جرم محتاج بودن به نونه شب که یه چیزه زنندهً عجیب غریبی شده بود।

ولی یه چیزائی هم بود که همه جا بود و بودنش هم اونجا اتفاقی نبود؛
مثلاً همه جا کشته شدن یه آدمی با گلوله وسط خیابون به اسم شهید شدن شناخته شده بود , وشیوع بیشتراین مورد توی یه محوطه واسه شروع یه تکامل الله وکیلی به حقیقیی تبدیل شده بود , و از طرفی نشستن روی سرنیزه هم یه کاره احمقانه ائی تصور شده بود, و با همهً این حرفا نزدیک نشدن به گربه ائی که از دست صاحب خونه توی یه کَنجی از خونه گیر افتاده از قبل با گُنی لازم شناخته شده بود , یا برداشتن یه نفر آدم خلاف کار از تخت حقیقت واسه همه یه کاره واجبی شناخته شده بود।

حالا دیگه دونستن اینکه چرا اونجا اینجوری بود یا اصلاً چی به چی بود حد اقل کار تلنگر بیچاره نبود

Sunday 11 October 2009

مغایرت نظام اسلامی با درخت و گنجیشک

بازام مثل اینکه چند وقتی گذشته و تلنگر دستش درست و حسابی به مدادش نمی چسبه ؛ بچه شیراز هم که همش حرفهای قلمبه سلمبه بلده و شیرازیش نمیاد.
ولی میدونی!
مسایل جهانی جهانیتره, ولی مسایل خودمونی آسونتر, مثلاً منتقد شدن یا سیاسی شدن یه کاره آسونی شده که هر کی از ننش قهر کرده و یه گوشه ائی نشسته هر از چند گاهی مثل تلنگر در مورد مسایل فرا منطقه ائی هم اظهار نظر میکنه ؛ و مسایل هم که الحمدالله زیاده ؛ پس چرا آسون به نظر نیاد حرف زدن در مورد موضوع خودمونیه دولت محبوب ومنتخب نظام ولایت فقیه که مسایلش حیرت انگیزه و هم خنده دار, ولی در واقع خودمونی؛ مثلاً جریانه ادامه داره سرکشیدن ریق رحمت توسط تنها دولتی که با مفاهیم امام زمان پردازانه تا حالا در سطح جهان در حال کسب مداوم افتخار و آبرو بوده, موضوئی که فکر نمیشه کرد که خود آقایون هم ازش بیخبر مونده باشن.
میدونی؟
موضوع از این قراره که بعد از اعلام افتخار آمیزه سپاه پاسداران در تغذیهً رسمی و تحت پوشش قرار دادن بسیج به عنوان نیروی زمینی و گمارده شدن یکی از مهره های سابقه دار به راًس این نیرو و واسه تکمیل کردن همین جریان اعلام تشکیل سازمان اطلاعات سپاه و پیدا شدن سرو کله یه عضو جنایت کار و بر کنار شده از مقام فرماندهی بسیج به سمت ریاست این سازمان جدید امنیتی و نظامی در واقع خود حضرات موازیون که تا حالا سعی شده پنهان مانده باشن اعتراف کردن که با جریانات سریح و قانونی مملکت در حاله موازنهً قوا ومبادلهً نفوز تشریف دارن و وجود سیاست جنایت و ومشارکت نیروهای جنایت کار در سطح ملی واسه حفظ منافع ولایت فقیه بالا گرفته و همین روزاست که یکی از خود ولایت فقیه جنایت کارتر پیدا بشه و بالاخره قضیه کودتای آشکار رو آشکارتر کنه, یا شاید آقایون متوقع باشن که فردا مثل دههً 70 تا 80 آ مریکای جنوبی بر اثر کشف نیروهای زرنگتر نظامی توی عرصه های سیاسی پشت سر هم ولایت فقیه عوض کنیم و هرکسی که بهتر تفنگ بدست گرفته و بیشتر هم به امام زمان یا حضرت عباس اعتقاد داشته, صرف نظر از تمام مغایرت قانونی یا مخالفتهای رسمی در جبهه های ملی یا جهانی , واسه یه چند مدتی رئیس جمهور بمونه.
ولی میدونی؟
از دولت به وجود از آمده ازحماسهً تقلب که تا حالا مثل یه بازیچه از پشتیبانی ولایت به حق مسلمین برخوردار بودند و هراز چند روزی یه بار داستان مدرک تقلبی یکی از مقامات یا وزراش بحث داغ همهً رسانه های میشه و بعد از یه مدت هم مثل قضیهً تحت تعقیب بودن چند تائی دیگه از وزرا یا مقاماتش از طرف پلیس بین الملل قدیمی میشه توقع بیشتر از این هم نمیشه داشت, که اسرار کنه از تحولات جاری و منابع ماست مالی کنندهً جنایات حاصله از این معادلات بیخبره تا از یه طرف با یه دستور العمل رسمی به شورای شهر از بازدید و رسیدگی به شکایات کشته شدگان همین تحولات در انظار عموم پرو پرو جلو گیری کنه, و از طرف دیگه با اعلام حراست از جان و مال مردم و جان فشانی نیروی انتظامی در اغتشاشات و کشته نشدن هیچ کس به دست نیروهای محافظ و معتقد به نظام اسلامی توی همین مبارزات آزادی خواهانه , یه جوری سر خودشو شیره بماله
خوب میدونی!
اصلاً باید به نظامی که حتی اجازه داره قانوناً هم غیر قانونی رفتار بکنه و از زندانی سیاسی تا بچه کوچولوهم توش اعدام بشه آفرین گفت , که بهشون بگی ایولا بابا خیلی لاتی؛ کشتن اینهمه آدم واسه تحریک حس انتقام جوئی توی کل جامعه خیلی مفیده؛ ایشالا که در سایه افشای حقایق زخمی کندهٌ جامعه خدا به شما عوض بده.
میدونی!
به این اینهمه کشته شدن آدما با حکم تیر شرعی یا سیاسی , یا حتی جنگی و جهادی عادت داریم ؛ 30 ساله که مرزآمون پر ترکشه و رابطمون با دنیا و همه جا متشنج و اخلاقمون با همدیگه بد ؛ خوب لابد بنده خدا اهالی دنیا هم حق دارن که از آدم خطر ناک بترسن و شاید هم حق دارن مثل برو بچه های داخلی سبزی پاک کن حتی حق داشتن چاقو هم به رژیم با اخلاقی مثل جمهوری اسلامی ندن, چه برسه به داشتن بمب اتمی که مصارف رادیکالیسم دینی داشته باشه و با مشارکت اقتصادی سپاه پاسداران ساخته شده باشه , محوطه ائی که به علت تاخت تاز 30 سالهً تفکرات طالباانزسیون هرعان ممکنه که از طرفش یه حکمی به اسم جهاد بر علیه یه چیزی در بره و مخالفت هرچی سازمان صلح جو توی دنیا هست بهش جلب بشه .
میدونی!
با داشتن اینهمه مسعله شاید واسه حل مشکلات عقیدتی خودمون از این به بعد باید دست به دعای خدائی باشیم که سنگی آفریده که دیگه خودش نمی تونه بلندش کنه و اسمش شده حکومت اسلام , سنگی که از بس سنگینه بعد از کاربرد مفیدش از برنج سمی تا امواج شیمیائی گرفته داره درختای یه قسمتی از این جهان رو هم هر چی سریعتر نابود میکنه, سنگی که به اون بزرگی توی تیرکمون ولایت فقیه جا گرفته و هر گنجیشکی که بگه من یه سوال دارم تا یه چیزه دیگه هم بدونم هدف قرار داده.

یا خدای زوردار خودمون

Wednesday 7 October 2009

نظام ناب محمدی احتیاجی به کسب مشروعیت نداشته و نخواهد داشت

از یه چند وقت پیش تا حالا که سفر ریئس جمهور به مقر سازمان ملل در تداوم گسترش افکار امام زمان پردازانهً ایشان به ا تمام نرسیده مواجه با درز خبر وجود دومین مرکز غنی سازی و نتیجتاً اعلام این موضوع از طرف مقامات ایران شد, جنجال این اتفاقات باعث تحت تاثیر قرار گرفتن خبر استقبال خود جوش اتوبوسهای سپاه پاسداران از آن مقام محترم در برگشت از این سفر متعالی نشد تا دستاوردهای سفراین پدیدهً همواره در حال افتخار با مشابه شناخته شدن سخنان آقای اندیشهً جهانی با رئیس جمهور اوباما توسط رفیق قدیمی و قوم خویش و رئیس دفتر و رئیس نهاد ریاست جمهوری یا به عبارت کامل تر همان دم محترم ایشان به عنوان دست آوردی مثبت برای نظام اسلامی ذکر شود و این اتفاقات در حالی صورت میگرفت که ایت الله متحجر جیغ زننده به علت کهولت سن و بیماری زیاد تقاضای استعفاء از مجلس خبرگان رهبری داشتند که البته با توجه نقش بارز ایشان در آن مجلس بی استفاده مورد پزیرش قرار نگرفت و شاید به خاطر احساس ضعف مشابه در مقامات ناتوان روحانی و اجرائی کشور بود تا اجباراً در خطبه های نماز جمعه درخواست برخورد با عوامل نابسامانیهای اخیر را به علت ناتوانی قوهً قضائیه از تک تک موًمنان حذب الهی را داشته باشند , ولی از طرف دیگر آیت الله کاکو شیرازی به علت ابرازگوشه هائی از حقایق جامعه و درخواست در نظر گرفتن وجدان در تصمیم گیریها درهمان مجلس, مورد غضب و خشم اکثریت اعضا واقع شد که با عطوفت و هوشیاری مقام معظم رهبری درجهت شاخص نشدن تفقرقه بیش از اندازه در روحانیت,از اخراج آیت الله کاکو شیرازی جلو گیری به عمل آوردند و وقتی که نامهً شیخ اصلاحات در تذکر به بیفایده بودن سکوت و خروج بی موقع از مجالس و مناسبتهای رئیس مصلحت اندیش و یکی به نعل یکی به میخ بزن مجلس خبرگان رهبری علنی شد شکافته شدن تمامی بافته های بی ارزش آن مجلس بیکاره برای عموم باز هم ملموس تر شد.
از طرفی نمایش موشک پرانیهای پیشرفته و ساخت داخل نظام ولایت فقیه در مقابله با تهدیدهای رژیم صهیونیستی خود موضوعی برای اثبات توان نظام مقدس درایجاد جار و جنجال ناگهانی در سطح منطقه و تحریک قدرتهای جهانی بر سر مساعل گوناگون قرار گرفت تا با انحراف افکارجهانی ازمسعلهً داخلی رژیم اسلامی در راستای استمرار عزت و شرف ملی مورد بهره برداری قرار گیرد و همچنین عدم دیدار وزیر علوم با دانشجویان به مناسبت آغاز سال تحصیلی به علت اثبات مدارک قلابی ایشان و اضطراب ناشی از مخالفت با این موضوع و در ادامه فروش همراه با عجلهً 51% سحام مخابرات به سپاه پاسدارن و شکل گیری بزرگترین معاملهً تاریخ بورس ایران بدون هیچ گونه رقابتی ظرف تنها نیم ساعت باعث ایجاد حیرت در منابع زیصلاح چون از این نوع مساعل موارد بسیاری به شکل معمولی رواج داشته و نظام ناب محمدی احتیاجی به کسب مشروعیت نداشته و نخواهد داشت.

Wednesday 23 September 2009

خبرا خوبه و روز قدس هم که از حالا به بعد دیگه روزه سبزه و غرورش هم همیشه توی دلمامون میمونه

میدونی؟
دوباره یه هفتهً گذشت و باز خبرا جالب انگیز تر شد
, ولی خبرا خوبه و روز قدس هم که از حالا به بعد روزه سبزه و غرورش هم همیشه توی دلمامون میمونه.
ولی میدونی!
بعد از این که خبرایه خوب قدیمی شد , خبرایه عجیب غریب دوباره خیلی زود شیوع پیدا کرد و عید فطر در عدم مواففت کامل مراجع تقلید شیعه از طرف مرجع مومنین جنگیه جهان , طبق معمول یه روز پس و پیش اعلام شد و در روز عید و خطبه های نماز , رهبر انقلاب در محاصرهً مجذوبین و فدائیانه ولایت فقیه سخنانی از مشاهده مینیاتور ملت ایران به جای کاریکاتور آن بیان فرمودند و همراه با همان بهت و ترس مستولی شده بر دشمن در تدابیر عالمانه ائی از عظمت خروش مینیاتور سبز چیزی در میان نیاوردند و در تاکید بر بد بودن تهمت و شکنجه توسط کسی یا چیزی و اسرار بر خوب بودن اتحاد و تعامل برای کسی یا چیزه دیگری به صورتی پایدار همان جوری معتقد مانده بودند , ولی آن مقام معظم در امتداد رهنمود هائی دوباره خود , به اهمیت در شناسائی عوامل جنایت کهریزک در راستای ایجاد فضای اعتماد و شفاف سازی در مسائل امت انقلابی عجله ائی بلیغ از خود بروز دادند و همچنین طی اظهارات ناگهانی بر تعلق روز قدس به تمامی مستظعفین جهان و نه تنها مردم فلسطین و لبنان همچنان در نگرانی های نا مشهودی به سر نمی برده بودند , ولی هنگامی که سخنان گوهر بار و متداوم آن مقام مقتدر در مورد التزام در اشاعهً و توسعهً علم ابراز شد همگان در عمق برآورده کردن نکات مورد نظر ایشان به واسطهً اجبار در تعین و تولید علوم کاربردی و جدیدتر از اسلامی به هدف حذف کلیه علوم بی فایده و جدید غیر اسلامی همین جوری و همواره متحیر مانده بودند و بر اثرات این شیفتگی در استفاده از همان تعلیم در همان زمان و فضای روحانی , آقائی فسقلی با سر و صورت خاکی ولی کت شلواری در تداخل با محافظ شخصیشان در صف بندی آن نماز متعالی چپکی توی هم چپیده بودند و در آخر هم در روز دیگر همهگان در مقابل در یکی از بی فایده ترین و بی سر و صدا ترین مجالس در بستهً جهان به انتظار سر و صدای چانه زدن مقامات بلند پایهً روحانی در مورد تعین تکلیف تنها رهبر بر حق مسلمین جهان گوش به زنگ نشسته بودند و در همان تبعات , تبادل نظری و تظاهر جدلی هم به گوش رسید , که البته با اعلام قعطنامه ائی به صورت ترسناکی و خشمناکی که از قبل پیش بینی میشد در اظهار حمایت و ارادت بی دریغ تمام علما از همان مقام متعالی به اهتمام امام جمعه ائی مخوف و دولتی به کار خود پایان داد تا یه جوری که به علل تعدد غیبتها ریئس اوقات تلخه و مصلحت اندیش همان شوراهای مهم پرداخته نشود و فرصتی هم به بدرقه کردن نمایندهً جمهوری اسلامی به مقر سازمان ملل هم داده شود و رئیس جمهور محترمی که حتی بعد از دریافت بوئینگهای جنجالی هنوز با درخواست برخورد دوستانه با هیعت ایرانی جهان را حیرت زده فرموده بودند در جواب به توضیح به نحوهً کشته شدن ندا با عکس مناسبی و از پیش انتخاب شده ائی جواب محکمی به رسانه های صهیونیستی داده بودند تا با تایید بی معرفتی در امور چاقو کشی , مساعل جهانی خود را آغاز نموده باشند و در همان حالی ومحل که برو بچه های سبز جشوارهً رقص نوره رنگارنگی را در مخالفت جدی با رئیس جمهور بودن ایشان راه انداخته بودند حماقت این مقام محترم به ایشان اجازهً نفرمودند که از کلمات نا مربوط استفاده نکنند تا سخنان مهم خود را فقط در جمع صندلیان مشتاق سازمان ملل با استحکام کم نظیری در تنهائی ابراز نکرده باشند تا به همان صورت بی نظیر در راه احیای عزت ملی آبروئی برای دولت نظام اسلامی در جهان نگذاشته باشند و همچنین در پی آوردهای مثبت اثرات این روخدادها شهود رسمی از طرف مردم کوچه و خیابان بر دیده شدن بی اعتباریه رسمی در جهان برای نظام خود منتصب حکایتی کرده باشند و پس ازاستفاده مفید از اینکه زبان سرخ میدهد سر سبز بر باد و با تلنگر انشا الله که خود کرده را تدبیر نیست باید در پیشواز با شکوهی از آقای اندیشه جهانی در بروز هاله های نوین ایشان در انتظار مانده باشیم.

Tuesday 15 September 2009

صدای تک گفتاری حضرات دیگه از ته چاه شنیده میشود

.میدونی!
مثل اینکه تلنگر بیچاره داره به یه شکلی از دست خبرائی که اول جنجالیه و بعد معمولی میشه و در نهایت هم به یه شکلی جزو مشکلات تکراری قرار میگیره خلاص میشه و کمی تا قسمتی دچار مساعل جدیدتری مثل نفوز و گسترش فرهنگ تقلب در انتخابات کردستان مستقل و یا افقانستان آزاد میشه که گواهیست از موفقیت در صدور تفکر حال حضر انقلاب اسلامی وکسب ابعاد جهانی به دست حضرات عالی مقام.
ولی میدونی؟
همین که بستهً پیشنهادی ایران واسه حل بحران هسته ائی حاوی غلط املائی یا نکات دستوری باشه میتونه حقیقت خوبی واسه شاهد بودن اهمیت مواضع دولت مقتدر در صطح جهان قرار بگیره ؛ دولتی که دیگه اعتبار حضورش در جلسات منطقه ائی در حل مساعل مرزیش هم از طرف همسایه هاش از دست رفته ودعوت کردن کسی ازنظام اسلامی به این جلسات ازدید طرفهای دعوا قابل اهمیت شناخته نمیشه , البته از این بگذریم که همیشه تاریخ ما شاهد وجود بی ثباتی وضعیت و ندانم کاری سران خودش در مواقع واگزاری امتیاز به بیگانها بوده چون لابد قبلاً هم مبارزه واسه بدست اوردن تمامیت قدرت مهم تر از حراست از تمامیت کشور بوده, ولی این روزا مثل اینکه هرچی و رژیم سعی میکنه تا از پس مساعل متعدد پیش رو بر بیاد و بلاخره از یه قضیه ائی با آبرو بیرون بیاد , کودک نا خلفش توی یه اختلاف خنده دار خانوادگی که بو و رنگ مفتخر بودن در خط امام (ره) را هم پیدا کرده نه تنها با اختلالات عمدی و غیر قابل انکار مشکلات عملی مملکت را به بحث مجادله جدی میکشه بلکه در امور نظری و ائدئولژیک نظام هم موجب اختلالات جدیدی میشه , مثلاً طبق اظهارات پدر داماد آقای ریئس جمهور که اختلافاتی هم با پدر رئیس جمهور دارن معلوم نمیشه که در مواقع حذف انسان از گیتی , خداوندی که خذف شده چطور باید با تدابیر علما دوباره مورد پرستش مردم قرار بگیره , پا مشخص نیست که طبق مبانی غیر فلسفی ایشان در صورتی که امام مهدی (عج) تشریف بیاروند و در دو سه تا از واحد های علمی مورد نظر رفیق آقای رئیس جمهور تجدید بشن باید واسه اسقرار دوبارهً ایشان چه تدابیری به عمل بیاد , و اینها همه موقعی در حال اتفاقه که مقام معظم ولایت فقیه در فرمایشات منتشره همان ایام به شدت سعی بر زدن خودشون به کوچهً علی چپ دارن تا با منکر شدن مضر شناخته شدن اصل پیروی از خط امام از طرف مردم کوچه و بازار که به واسطهً خستگی از 30 سال زندگی در بحران و کشتار و بقیه انحرافات بارز داره ابراز میشه اعلام کنن که حمایت مردم از نظام کم نشده و جانشین پایه گزار ولایت فقیه حتی چابکتر از بیت مربوط به آن مقام فقید پرچم دار پیشبرد و صدور انقلاب با همان سرعت اولیه برای جهانی کردن مبانی حقیقت در حال تلاش و تکا پو به سر میبرند , که البته با توجه به شواهد این مطلب در منطقهً تقلب زده ادعائی بر حقی به حساب میاد.
خوب میدونی!
شاید حالا که صدای تک گفتاری آقایون دیگه از ته چاه شنیده میشه باید از قدم خیر نوادگان آیت الله ها که شاید به خاطر عادت نکردن به بی قدرتی یا حتی از سر خوش فکری به پیشگاه مردم پناه اوردن و با التهاب زائی بی سابقه ائی به مخالفت و بازداشت هم تن میدن استقبال کرد( که البته باید عدم حضور فیزیکیه مرحوم ایت الله خلخالی در زمان کنونی مسبب اصلی در رشد این دلاوری به حساب بیاد) ولی شاید با کمک فرا گیر شدن اعتراضات این بخش از عوامل متنفز در قشر سنتی و اعتراف به شکست پدیدهً جهانی شدن تفکرات الهی در تبعات این اقدام , اهداف حقیقی جنبش سبز احیای دوبارهً پایه های از دست رفتهً 30 یا حتی 100 سال پیش در نظر گرفته نشه و بلوغ مدنی مردم به واسطهً شکست نظام پادشاهی آریامهر و به زانو در اوردن سلطنت ولایت فقیه بلاخره پزیرفته بشه

Wednesday 9 September 2009

کس نخارد پشت من جز ناخون انگشت من

میدونی؟
این حکایت انقلابات مخملی و چدنی و اخیراً پنبه ائی شده ائی که همواره در پی رهنمودهای مقام معظم رهبری در تحولات جاری کشف شده واسه کسی خیلی هم جدید نیست و قضیهً انتخابات و تقلب و بر پائی دولت جدید که بر مبنای صلاح دید مقر صاحب الزمان و در استمرار حفظ پایه های استقرارامام زمان در ابعدی نظامی در مملکت صورت میگیره هم دیگه واسه کسی خیلی عجیب نیست , چون با اظهار نظرهای دسته دوم مقام رهبری در مورد تائئد آپارتاید عقیدتی در نظام ولایت فقیه و بی استفاده بودن علوم جدید در جامعه و یا تاکید بر عدم اهمیت کارائی کابینهً دولت منتصب بیشتر از این هم نمیشه توقعی داشته باشیم.
و اما میدونی!
با کساد شدن کار چندتائی از بیت های روحانیون فقید از جمله :, بیت ایت الله رهبر فقید و بیت ایت الله مبارز فقید ودر آخر بیت آیت الله فقید افتخار انقلاب که در مملکت حکومت نظامی صورت گرفته تحرکاتی محرمانه یا مخفیانه و یا حتی صلاح جویانه ائی در مرکز مبارزات دینی ایران پدیدار شده تا واسه تعین سرنوشت آیت الله ولایت فقیه که دیگه اخیراً توی کوزه تشریف دارن تبادل نظری صورت گرفته شده باشه و توی همان محافل با تاکید ایت الله بی پروای ریزه میزه و ایت الله منبر نشین متجدد و ایت الله کاکو شیرازی ذر لزوم استفاده از شفافیت روحانی یا عقلانی ویا وجدانی برای مقابله با آقای تفنگدار اندیشه که در فکر پایه ریزی تفکر نوین جهانی به سر میبره ضروری و با اهمیت شناخته شده.
خوب میدونی!
شاید تدائی احقاق حق بشریت در نظام الهی توسط حضرات اعظام دیگه خیلی هم از اهمیت والائی بر خوردار نباشه ؛ چون بعد از پرده برداری گروه کثیری از مردم کوچه و بازار از این حقیقت که هر کی زور داشته حکومت تشکیل داده و بر اساس این معادله به هرکی که دوست داره میتونه زور بگه یا به هرکی که دوست داره میتونه حق بده همه میتونن حدث بزنن که ممکن نظر آقای دوست دار ملت صهیونیستی که دیگه پرو پرو روی صندلیه معاون اولی دولت میشینه از طرف مراکز قدرت حتی مهم ترهم در نظر گرفته بشه.
ولی میدونی؟
توی این همه گرفتاری و بگیر و ببند اکثر دفاتر احزاب و اصناف و روزنامه ها و یا کانونهای حفاظت و پشتیوانی و رسیدگی به آسیب دیدگان و زندانیان و مفقودین حوادث متاثر از غیرت دینی که دیگه داره به صورت یه رسم ملی شناخته میشه دیدن به پا بوس رفتن یکی از رهبران چپ مبارز با استکبار جهانی به محضر مطهر امام غریب و پشتوانی اشکار ایشون از دست آورد های امام غایب (عج) در دولت کودتا و همچنین اعلام تاسیس یکی از مراکز مهم اقتصاد دو ملیتی به هدف گسترش مبانی فرهنگ عدالت در جهان با یاری کمونیستی که بسیجی میشه و از قضا بازیگر ویژهً جشنوارهً فیلم ونیز هم از آب در میاد , دستاوردی که فقط از دست دولت همیشه شنگول ما بر میاد .
میدونی!
شاید با این همه خیمه شب بازی که به جدیت مفرطی در عرصه های گوناگون کشور داره صورت میگیره باید منتظر تصمیم گیری هر چه سریعتر مراکز مرموز قدرت باشیم تا بفهمیم که مسعلهً رهبری نظام مهمتره یا رئیس دولت مساعلش جهانی تره تا با یه تلنگری واسه یاد آوری شکست نهائی تمامی نظامهای چاچولباز و فراموش شدهً تاریخ اهمیت ادامهً و تداوم سعی در خاراندن پشت خود به وسیلهً ناخونهای خود را در هر صورت روشن شدن یا نشدن تکلیف خیاطان سبز دوز قابل ذکر و باز گوئی کرده باشم.
به امید رسیدن کامل دستمان در تداوم همیشگی خواراندن پشتمان

Wednesday 2 September 2009

بروز آشفتگی در خوش خدمتی

میدونی این روزا مجلس در آشفتگیه خوش خدمتی به بیت رهبری چه حرکات عجغ وجغی از خودش بروز میده؟
از یه طرف در راستای مبارزه با صهیونیسم جهانی و هم چنین اعلام حکومت نظامی برعلیه مردم به یه سردار سپاهی راًی اعتماد داده میشه که از قضای روزگار تحت پیگرد پلیس بین الملل هم تشریف داره , ولی از طرف دیگه افشای لیست تعداد حقوقهای دریافیه یه بنده خدائی که داره واسه تصاحب حقوق یه وزارتخونه هم مبارزه میکنه در صحن علنی مجلس به مطلبی تبدیل میشه , و جالب اینه که جمع زیادی از همین نماینده هائی که درپشتیبانی از ولایت فقیه چند وقت پیش درمهمانی افطاری در یک هتل پنج ستاره گردهمائی تحکیم وحدت تشکیل داده بودن و در همان حال درتایید اعمال فشارمستقیم از طرف مقام رهبری نیز مفتخر مونده بودن در جلسهً بلند مرتبهً دیگری از سوی مشاورین رئیس جمهور به دسته های جدیدی همچون دستهً موافق , دستهً موافق معترض و دسته های همواره موجود منافقین و مخالفین حکومت اسلامی تقسیم بندی شدن و بندهً ریش بور خدا که ریاست مجلس هم در اختیار ایشون منده به صورت اتفاقی در ضمرهً منافقینی قرارمیگیرن بنده خدائی که به علت تجارب زیاد در مسائل هسته ائی قرار نقش اصلی رو در هماهنگی بین دولت و مجلس واسه امتیاز دادن در مزاکرات بین المللی در ارتباط با مسائل هسته ائی به عهده داشته باشه.

ولی میدونی!
همه اینها طبق معمول جالبتر از بقیه خبرها هم نیست و البته که خبر احتمال فتح منابع اقتصادی کشور به دست سلخشوران قرارگاه بقیةالله که از سد کرخه تا برج مخابراتی میلاد محاسبه میشه مثل همیشه به عنوان یه افتخار واسه لشکر کودتا مورد ارزیابی قرار میگیره و یا به عنوان مثالاً پیشنهاد پست مشاور مقام معظم رهبری در امور حقوق بشر به دادستان سابق تهران هیچ بی تربیتی به محضر مردم محسوب نمیشه یا حتی کوچ یکی از منابع علمی کشور به نام استاد کدکنی به خارج هم خیلی وقته که توی عادتهای ما نهادینه شده.
ولی خنده دار تر از همه خبر اعلام شهادت ده بیست تا سرباز گمنام امام زمانه که در زمان اختشاشات احتمالاً زیر دست و پای مردم مونده بودن تا در راه ارتقاع عزت ملی جانفشانه کرده باشن.
خوب دیگه تا حالا هم بهتر ازاین چیزا واسه اضافه کردن به تاریخ 30 سالهً انقلاب اسلامی نداشتیم و به قول شاملو واسه ما دیگه همه چیزمان مثل همه چیزمان است ولی واسه اونا به قول تلنگر همه چیزشان مثل همه چیزشان است و در عین حالا چی به چی است نمیدانیم ولی با این وضع فکر میکنم که دیگه هرکی اون بالاست به چیزمان است

Thursday 27 August 2009

نظام اقتدار اسلامی در علمشنگهً محکوم کردن همهًً دنیا

میدونی؟
این روزا باز هم مثل 30 سال پیش تا حالا توی مملکت داره مرگ میباره وعزا داری هم مثل خیلی وقت پیش تا حالا عادی رواج پیدا کرده , ولی این دفعه فرقش اینه که پول روضه خونی سر قبرستون توی جیب علمای دینی نمیره , چون با پیدا شدن چهل و چندتا قبر مشکوک دیگه مردم خیلی معمولی جرّی تر شدن و فاتحشون رو سر قبر حقوق بشری میخونن که جدیداً بدست مقر ثارالله تو مملکت ما داره چال میشه , تا شاید با این کار چندتا شهید معتاد و رانندهً مست هم که گمنام با گلوله و شکنجه از شر حکومت اسلامی خلاص شدن و توی قطعهً 302 بهشت زهرا پنهونی خاک شدن از عزا داری بی نصیب نمونن.
خوب باید یادمون نره که این همون نظامیه که سینه خیز کنان خجالت نکشیده تا با معرفی یه ژنرال به عنوان وزیر کشور طرح یه نوع حکومت نظامی رو به مجلس بده تا قدرت تهاجمی یا تدافعی رو واسه حفظ حکومت الهی تقویت کرده باشه .
حالا بگذریم که العان با تدابیر حضرات در دادگاه معنی کلمهً اعتماد ملی هم مثل روزنامش و به صورت یکی از عادات معمولی توی سطح مملکت دیگه وجود واقعی نداره , یا اینکه حذب مشارکت هم به جرم مشارکت غیر مشروع و به وسیلهً استعفای بندهً خدا حجاریان کله پا میشده تا با کنار گذاشتن مغز تیر خوردهً اصلاحات در عدم لال بازی کامل در محضر دادگاه انقلاب یه فرصتی حرکتی هم به گوریلهای شطرنج باز مملکت داده شده باشه تا فقط یه احقاق حقی از ولایت فقیه بشه.

ولی میدونی؟
جالب اینه که نظام اقتدار اسلامی توی علمشنگهً محکوم کردن همهً دنیا هفت هشت تا دانشمند و فیلسوف مرده یا زنده رو که قصد داشتن به مردم ایران واسه یه انقلاب ترقه ائی کمک کنن مجرم شناخت , تا طرح اعزای داری جهانی رو مثل زمان گالیله به منظرهً عمومی گذاشته باشه , چون لابد آقایون آنارشیست اسلامی رو به هر نوع تفکر دیگه ترجیه دادن و بقیهً مُغذیات فکری بشریت رو مثل گوشت خوک واسه جامعهً ایمانی نجس میدونن.
ولی با پیدایش محیرالوقوع و یک بارگیهً این همه تعارض در سطح جهان بر علیه اسلام ناب محمدی که شامل تعارضات فرهنگی, ادبی , فلسفی ,دینی و یا حتی آخریش سیاسی میشه و هم چنین به محاکه کشیده شدن هر کسی که گیر نظامه همیشه انقلابی افتاده , باید خدارو شکر کنیم که دادستان قبلی کشور تا حالا شمس و مولانا رو به جرم ارتباط نا معلوم توی فرهنگ کشورمون مجرم نشناخته ؛ یا تصورش رو بکن اگه بنهً خدا خیام العان گیر افتاده بود حتماً واسه توبهً از می و مطرب باید به دستورِ دادستان کل کشور درعبادات سلول انفرادی به خدای منزجر از همه چیز متوسل میشد ؛ دادستانی که شاید این روزا با ادعای جرمش از طرف یه نماینده مجلس باید به این فکر این باشه که خودش هم یه جوری از خوف خدای قاسم الجبارین در امان بمونه.

ولی راس راسی چرا از چند وقت پیش تا حالا هر کی خواسه یه التماسی کرده باشه باید به خدای مغضوب علیهم پناه ببره؟

یا خودمونیم همون چندتا غزل بابا طاهر از نی و بند ُتمبونه خدا بس نبود که حالا ارتباط روحانیمون بدون ولایت فقیه غیر ممکن شده؟

ولی شاید فقط باید یادمون باشه که هنوز همون کسی که حرف از گفته گوی تمدونها میزد تو هرم قدرت جائی نداره ولی مثل اینکه قدرت ما کم و زیاد میشده , یا شاید به خاطر آزادیه کسائی که هنوز هم توی یه سوراخی دارن شکنجه میشن باید یه یادی هم از خدای رحمان و رحیم هم کرده باشیم .

اصلاً مثل اینکه دیگه معلوم نیست که یا چی چی ویا کدوم خدا ولی یا خود خدا

Tuesday 18 August 2009

رودربایستی شرعی

مثل اینکه سران نظام بوی پنیر شنیدن ولی دارن از تب مالاریا رنج می برن , چون لابد وجود سازمان ضد بشری این بندهً خدا ها دیگه واسه خودشون هم پذیرفته شده است و حضرات دارن ضعف خودشون رو توی مهار عَلم شنگه نشون میدن. ولی این وسط همه میدونیم که اگه فردا موسوی هم بخواد با بقیه دور یه میز بشینه و چلو کباب بخوره دیگه توی رنگ بی رنگی هم جائی نداره چه برسه به رفیق قدیم خودمون توی نماز جمعه معروف جناب آقای رئیس مصلحت نظام , که همه به رفتار نون و خرما ئی ایشون در وقت آشتی ُکنون آشنائی دارن چون هم صلهً ارحام جزو اداب و رسوم مذهبی حساب میشه و هم شاید حضرت آقای مصلحت دان شرعاً رودربایستی کردن که بگن که یه عکس یادگاری رو با زیر شلواری توی دوران حصر خونگی دوست ندارن, ولی خوب بقیه هم حق دارن که حرکت ایشون رو به این حساب بزارن که بندهً خدا میخواسته یه سری به منزلتش بکشه تا به عنوانه یه عامل نفوزی از طرف ما یه ریشه ائی هم توی نظام داشته باشن , ولی اگه مزهً چلو کباب زیره دندونشون مزه کرده دیگه واسه کسی فرق نمیکنه , ایشون حق دارن که روی صندلشون بشینن و تکون نخورن تا ختماً از بقیه عقب افتاده باشن. چون الان دیگه مردم توی مملکت فقط دارن از جلوی یه روزنامه فروشیه بسته راه میرن ولی کسی نمیدون که چرا عرصه به قدرت غیر قانونی تنگ میشه .
میدونی؟
اینا همش لابد به خاطر اینکه برو بچه های انصار حزب الله هنوز فکر میکنن که تو دنیا قحطی اٌٌُمده و و فقط یه فقیه سیاست مدار عادل هست که جدیداً مدبر بودن ایشون هم اثبات شده و صلاحیت تدارک ظهور امام زمان رو توی این دنیا داره .
پس اگه اینجوره بزارکه کمک کنیم تا طفل خدا با دعوت حضرات که یه عمر مروج خوف و عزا هستن بیاد زودتر , تا حد اقل توی زندون بفهمه که چی بسر مردم زیر بیرقش میاد.
پس دیگه یا امام زمان

Sunday 2 August 2009

خندهً غم

میدونی!
این روزه خبرا مثل همیشه هم خنده داره هم غم ان انگیزه , چون از یه طرف خوندن قرآن سر قبر تو مملکت غیر قانونی شده و از یه طرف دیگه چوب و چماق اسلامی با کمک ارتش تازه به دوران رسیدهً عراق تو سر طیف کهنهً مخالفت مردم ایران می خواره , تا نقش همکاری توی کند کردن حرکت تغییر منطقه هم اجرا شده باشه.
میدونی!
اینها واسه اینکه همه جا تو دنیا قوانین جوری وضع شده که بنفع مردم حساب میشه ولی تو مملکت خودمون بحسب سنت خونوادگی به نفع دولت یا اولادش تموم میشه و لابد تاریخ ایران باید شاهد یه شکل جدید از حکومت سلطنتی هم باشه, چون مکنه یه آدمی به اسم ولایت فقیه پدر آقای رییس جمهور از آب در بیاد.
ولی خودمونیم !
توی این وضعیت تذکر توالت و هواکش هم به رهبر انقلاب ضروری بود, تا بدونیم که هشدار سقوط ایشون کاملاً واقعیت پیدا کرده و هر کسی تو مملکت میتونه از منسبش , از شهرتش یا خیلی ساده از آبرو و حقوقش نزول کرده باشه و بخاطر همون باید به شیوخ اصلاحات مملگت سبزمون خسته نباشید بگیم که با سر کشید به همه جا بلا خره رژیم مجبور کردن که حکم به مجرمیت همه بده, تا اانقلاب چدنی و پنبه ائی هم به انقلابهای مخملی و اسلامی اضافه شده با شه.
میدونی!
دست آ خر فقط میشه آرزوی کنیم که یه روزی قانونمون یه قانون بشه تا رهبر انقلاب هم به جرمه خیانت اسلامی در حاله استفاده از تعطیلات بازداشتگاهی باشه.

به امید اون روز 9

Monday 27 July 2009

عدم مشروعیت

میدونی!
جدیداً یه حضرتی کشف کرد که معاون اول ما مشروعیت نداره , چون معاون اجنبی دوست ما حرف از دوستی با ملت اسرايیل زده بود.
ولی مثل اینکه ایشون یادشون رفته که همین چند وقت پیش جناب رییس دولت با حکم یه ملت مشروعیتش از بین رفت.
جالب اینه که توی مملکت ما هیچکس مشروعیتی واسه کسی قاعل نیست چون جدیداً چپ و راست حتی مهره های متعهد و سربازهای امام زمان عزل میشن.
حالا کم مونده بود که به علت درز خبر از مجلس کل رشته های نظام مقدس پنبه بشه تا کل دولت حتی مشروعیت قانونی هم نداشته باشه.
میدمنی!
خدا کنه که رهبر مقدس با دلسوزی نخواد دوباره با یه حکم همه چی رو تف مالی کنه و سر جاش بچسبونه ؛ حضرتی که خودشون هم وسط این همه دشمن و اسرائیلی از بی تربیتی بی نصیب نموند.
مثل اینکه مملکت هرکی هر کی شده و صادرات حکم رواج پیدا کرده , ولی
خدا کنه فقط این وسط اشتباهی یه حکمی واسه اعلام عدم مشروعیت مردم از طرف سپاه صادر نشه.
میدونی !
شاید هم باید دعا کنیم تا دو باره نوبتی به ما برسه تا این دفعه شاید حکمی به عدم مشروعیت کل رژیم داده بشه.

Monday 20 July 2009

تئورسین خنده

میدونی!
این قصهً مملکت ما قصهً جالبی شده , چون کتک کاری از خیابونها به وسط آیت الله ها هم سرایت کرده
و این وسط آیت الله کم حافظه
, آیت الله رئیس جمهور
, آیت الله اصلاح طلب
, در مورد آیت الله کاخ نشین دولتی
با آیت الله عظمی معترض مبارز
, آیت الله عظمی مدرس چهار زانو
, آیت الله عظمی منبر نشین متجدد
و آیت الله عظمی تئورسین خنده دار
در حاله زدو خورد هستن
چون میدونی؟
چند وقت پیش یکی شون از رو یه کتاب دینی یه چیزی نوشت و اسمش رو گذاشت قانون و آب پاکی رو ریخت رو دست همه.
قانونی که اگه دستش بزنی ترک بر میداره!
حالا میدونی!
طبق تئوری جدید این قانون نظام , اصلاً به مقبولیت نیازی نداره و واسه یه حکومت ظلم هم میشه از طرف خدا مشروعیت گرفت.
میدونی !
فقط میشه دست به دعای چهارده معصوم شد تا وسط اونا یکی برنده بشه که حد اقل خنده دار زور نگه

20/07/09

Thursday 16 July 2009

زندگی لابلای دروغ

میدونی!
چند وقتی هست که شبهای مملکت ما غیر قانونی پر الله و اکبر شده.
ولی فقط به خاطر این که چند نفری تفریح کرده باشن و اوقات فراغتشون رو پر کرده باشن , یا شاید به خاطر اینه که اونها ادمهای ناراحتی هستند و میخوان سر بسرمملکت دارها بذارن یا شاید بخاطر اینه که حتی داد و فریادی کرده باشن.
میدونی!
یکی نیست که به این قشر مریض حالی کنه اخه رهبر انقلاب چه تقصیری داره که تمام دشمنانه قدیمی انقلاب با هم دست به کار شدن تا باعث کشته شدن یا کتک خوردن مردم تو خیابونهای اکثر شهر ها باشن.
میدونی!
اینها همش به خاطر اینه که اونها میدونن تو انتخابات حق به حقدار رسیده ولی باز لجبازی میکنن و حتی باز شماری برگه های تا نشده ائی که بخاطر شفاف سازی جلو دوربینهای بیطرف صدا و سیما انجام شده رو در نظر نمی گیرن و بطور کلی منکر وجود یه دولت منتخب تو نظام مملکت میشن.
میدونی!
آخه اونها از فرط فریب خوردگی از بیگانگان جهالت وجوذشون رو پر کرده و هیچ معیاری واسه تشخیص حقیقت ندارن , چون وقتی صبح بلند میشن راحت میتونن اخباره واقعی رو از هر جا دلشون میخواد ببینن و بشنون یا هر روز نامه رو که میخوان پیدا کنن و بخونن و حتی از هر سایت اینترنتی که میخوان استفاده کنن.
میدونی!
اونها هرگز شاهد دستگیری پسر همسایه یا کشته شدن فلان جون نبودن بخاطر اینکه از قضای روزگار مخالف حکومت عطوفت اسلامی بودن و اونها هیچ وقت نمی تونن بوی گاز اشکاور رو که بخاطر تقییر جو اصلاح طلبی استفاده شده متوجه بشن , ولی ا لکی به سر کوب مملکت اعتراض میکنن.
میدونی!
اونها از اول هم بلد نبودن که کار درست رو از غیر درست تشخیص بدن چون اگر از سر نا سازگاری و برای بهانه دادن به دست دشمن تا اسم اختششاش طلب روی ملت مظلوم بذارن راهپیمائی سکوت تشکیل میدن تا حد اکثر مخالفت رو با نظام و قانون اساسی کرده باشن.
میدونی!
این قشر بی فرهنگ وقتی از خوش گزرونی تو خیابونا خسته میشن و میرن خونه به جای اینکه زیر شلواری بپوشن و از فیلم و سریال مفید خانوادگی استفاده کنن میرن سراغ سایتها و ماهواره ها ئی که فیلتر نشده تا یه تصویر غیر واقعی از مملک ببینن تا حس اجنبی پرستیشون رو ارضاء کرده باشن و فقط از سر دشمنی با آزادی و واسه به هم زدن فضای امنیتی دوباره الله و اکبر بگن.
میدونی!
فقط میشه واسه این قشر قدر نشناس و مخالف حکومت اسلامی که با دروغ رفتار و زندگی میکنن دعا کرد تا از وسط این همه موحبت واقعی سر از جهنم در نیارن.
الله و اکبر از دست این مردم با این همه دروغ

Monday 13 July 2009

اختلاف خانوادگی

چند وقتی هست که مردم ما توی خیابونها میرزن تا بر علیه باطوم برقی و گاز اشک آور یا کلوله های جنگی تو یه دعوای خانوادگی شرکت داشته باشن.
هر کسی یه چیزی میگه که دعوا سر چیه, ولی همه میدونن که دعوا بین کوچکترها و بزرگترهاست.
اصلاً دخالت تو دعوای خانوادگی به صلاح هیچ کس نیست چون همه میدونن که همیشه بزرگترها صلاح کوچیکترها رو میخوان.
بزرگترها دارن میگن شما یادتون رفته که یه وقت ملت غیور و شهید پروری بودید و فقط به خاطر اینکه یاداوری کرده باشیم قلع و قمع می شید .
بزرگترها میگن ما فقط بخاطر کوتاه کردن دست اجنبی از مملکت که تو راهپیمائی با گولولهً جنگی متفرقت می شید.
تا بتونیم یکی یکی یه جائی گیر تون بیاریم و تو زندان محبوس و شکنجه بشین تا ما مثل همیشه جو عدالت و برابری رو به شما هدیه کرده باشیم.
بزرگترها میگن مگر نمیبینید که هر کی از اصلاحات درون حکومتی حرف زده یا ترر شده یا تو زندونهای بی نام و نشون محبوس , پس چرا مرگ بر دیکتاتور میگن؛ مگر اصلاً دیکتاتوری با نیروی نظامی و سیاسی و فرهنگی تو کشور وجود داره.
بزرگترها بخاطر همینه که هر هفته از تریبون نماز جمعه تحدید به برخورد شدید می کنن تا بدونیم که رفتاره زشت و خشن نداشته باشیم و از جیزهای ترسناک بترسیم تا فردای قیامت جامون تو بهشت باشه.
بزرگترها میگن شما ملت بزرگی هستید و هر کی رو شما اسم اختشاش طلب بزاره به شما توهین کرده , ولی ما با اون همه نیروی زد شورش و امکانات سانسور و و فیلتر در راه های ارتباط بزرگ شما حساب میشیم ؛ پس بزارید که هر کاری دلمون میخوات بکونیم و واسه همه احترام رو نگه داریم تا وسط دعوا با استکبار جهانی شما کتک نخورید.
بزرگترها با این حرفها داران یادمون میدن که تو خا نوادهً ایرانی یه رسم و رسومی هست که احترام بزرگترها رو واجب می کنه.
بزرگترها همیشه راس میگن ؛ کوچیکترها باید ساکت بمونن و تو فکر آرامش خانواده باشن و نه خدائی نکرده بفکره پائین کشیدن بزرگترها از سر جاشون , تا بقیه عمر بتونیم از موحبت یه قدرت مطلقهً بدون اختناق بالای سرمون احساس غرور کنیم و حس داشتن سرپرستی مهربون و دلسوز رو از دست ندیم.


09/07/12

Sunday 12 July 2009

مملکت امام زمان

میدونی !
!مملکت ما 30 سالی هست که مملکت امام زمان



ولی مثل اینکه توی مملکت امام زمان اگه چیزی درست باشه نایبش نمیتونه نونش رو از راه وظیفهً الهی که واسش تعین شده بدست بیاره

از اینترنت ام,اس,ام و موبایل
تا روابط بین المللی و وظعیت آب و هوا , همه چی به هم ریخته.

مثل اینکه
خدا قهرش گرفته, امام زمان هم کار از دستش در رفته , دیگه مگر حضرته عباس کاری بکنه . ولی شاید بیچاره اونها هم میترسن که دخا لت کنن چون هر کی که حرف زاد یا از خارج امده بود به جرم اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شده.

راسش دیکه فایده هم نداره اگه اونها هم بیان چون بعد از دیده شدن هالهً نورتوسط اقای احمدی نژاد ایشون جای همه ائمه رو پر کرده و میتونه صلاح مملکت امام زمان رو بدست بگیره। واسه هم این که قوای سه گانهً کشور هر جور دلشون میخوات قانون اساسی مملکت اسلامی رو به نفع ایشون میشکنن.
پس .
شاید به خاطره پیشرفت و تکنولوژی باید منتظره یه نفر دیگه باشیم مثلاً ؛ زورو و سوپر من یا حتی گودزیلا تا زورشون به سپاه پاسداران برسه و نذارن که واسه حمایت از ولی به حق مسلمین جهان با تانک رو مردم برن.
میدونی ! اصلاً یکی خوب گفته بود که : بیچاره امام قبلی که مسوًله شروع تمام جنگهای اسلامی معاصر هست میگفت : من با پشتیوانی این ملت تو دهن این دولت میزنم ولی امام جدید که فقط مسوًله تمام قتلهای حاضره, داره با پشتیوانی این دولت تو دهن این ملت میزنه.
میدونی ! امام جدید حق داره که حقش رو بخواد؛ چون خیلی رک میگه: خودمون که قانون مینویسم , خودمون که مقررات و معیارش رو
تعین میکنیم , خودمون هم که ناظر اجراش هستیم؛ پس هر کی بی قانونی کرد قانوناً حق داریم که با گولوله بزنیمش چون؛ رئیس ستاد مشترک ما میتونه مستقیماً با خوده امام زمان ارتباط داشته باشه و واسه اطلاع دادن به صاحب به حق وقت اطلاعیه نظامی صادر کنه
حالا خدا به داد ملت و مملکتی برسه که قانون اساسش جوری نوشته شده که اگر نایب مطلقهً امام زمان نتونه دست توش داشته باشه قانونی نمیشه
اصلاً میدونی!


زور خودمون رو دادیم دست التماس
دیگه از ماست که بر ماست
یا امام زمان